کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

تا کدام اندیشه برون تراود و چه مایه ای داشته باشد.

آخرین مطالب

بارون کوزیموی درخت نشین

جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۱، ۱۲:۰۷ ب.ظ

بارون کوزیمو دو لاورس روندو ، یک دفعه تصمیم می گیرد بالای درخت ها زندگی کند و با خود عهد می بندد دیگر از آن جا پایین نیاید. و تا آخر عمر هم بر سر این عهد باقی می ماند.داستان کتاب "بارون درخت نشین" اثر ایتالیو کالوینو همین است،بارونی که همه ی کار های زندگی خود را بالای درخت ها انجام می داد و "آنجا قلمروش بود". شاید باید از این بارون یاد بگیریم که همیشه نباید مانند همه بود، و می توان در عین تقابل با مردم با آن ها زندگی کرد.

" میان درخت ها زندگی می کرد،

  زمین را بسیار دوست داشت،

 و به آسمان رفت."

و واقعا این طور بود.کتابی برای کسانی که می خواهند کمی متفاوت زندگی کنند ،هر چند متفاوت بودن همیشه هم خوب نیست!

شاید بعدا درباره ی این کتاب بیشتر بنویسم.

  • محمدجواد

ریشه ها

سه شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۱، ۱۱:۳۴ ق.ظ

خیلی وقت بود که می خواستم این کتاب رو بخونم. فکر کنم 5-6 سال پیش بود که پیداش کردم. کتاب قدیمی بود. نوشته های پشتش نشون می داد باید چیز جالبی باشه. تا این که همین چندوقت پیش شروعش کردم و سریع تموم شد.
ریشه ها نوشته ی الکس هیلی درباره ی سرگذشت سیاهان آمریکاست. و به طور خاص سرگذشت اجداد خود الکس هیلی است :

" هنگامی که الکس هیلی بچه بود و در تنسی می زیست ‌، مادربزرگش اغلب داستان هایی برای او تعریف می کرد.داستان هایی که به هفت نسل پبش از او می رسید و به جد او برمی گشت که لغت آفریقایی داشت.مادر بزرگ می گفت‌:«آن مرد٬ که در آن سوی اقیانوس و در دره رودی به نام کامبی بولونگو می زیست ٬روزی به جنگل رفته  بود تا تنه ی درختی را بکند و برای خود طبل بسازد.در آن جا چهار مرد به او حمله کردند..... "

به نظرم الکس هیلی همه ی تلاشش را کرده تا بدبختی بردگان را به تصویر بکشد. اتفاقاتی که در داستان می افتد هم همینطور است- مثلا فروختن کیزیو یا برده شدن خود کونتا- داستان بردگانی که تمام دلخوشی آن ها به جشن خرمن ختم می شد.داستان اربابانی که هرکس "قانون آن ها را زیر پا بگذارد" فروخته می شود-بدون توجه به این که او کیست-  واز همه  مهم تر قصه ی حرص و طمع انسان. که نشان داده هیچ پایانی ندارد.
 داستان از جد هفتم او در آفریقا  شروع می شود و به آزادی بردگان و سپس به خود او هم می رسد.وقایعی که در این میان اتفاق می افتد هم جالب است. ممکن است کتاب کمی خسته کننده به نظر برسد ولی به پایان بردنش لذتی خاص دارد.

  • محمدجواد

من و وبلاگ نویسی!

دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۱، ۰۶:۲۱ ب.ظ

حدود 6-7 سال پیش بود که با پرشین بلاگ آشنا شدم و اولین وبلاگم رو ساختم که آدرسش رو یادم نیست.البته چیزخاصی نداشت و بعد یه مدتی حذف شد. بعد با بلاگفا آشنا شدم. اون موقع به نجوم خیلی علاقه داشتم و nojumamatory رو توی بلاگفا ثبت کردم.یه مدت هم خیلی توش کار می کردم.بعد که علاقه ام به نجوم کمتر شد دیگه اونجا فعالیتی نداشت و حذف شد. وبلاگ بعدی ای که  درست کردم   غروب سمپاد بود و من و یکی از رفقا درباره ی سمپاد و این جورچیز ها توش می نوشتیم. البته هنوز هم زنده است! بعد یه وبلاگ شخصی درست کردم به اسم روزگاران.قرار بود توش یه سری کارها انجام بدم ولی چون هیچ وقت وبلاگ نویس خوبی نبودم اون رو هم همین چند وفت پیش حذف کردم ! یک وبلاگ هم داشتم به اسم رضوان  که توی کوله بلاگ ثبتش کرده بودم. کوله بلاگ مال وقتی بود که توی کوله پشتی(شبکه فرهنگی کوله پشتی)  بودم! و همه ی بچه ها یک  وبلاگ داشتند.

البته در این بین یه سری وبلاگ های دیگه هم بودند...مثلا انجمن نجوم مدرسه که یک وبلاگ داشت و کار هاش رو من می کردم. سال پیش هم یه مجله توی مدرسه راه انداختیم یه اسم سمپاد امروز که یک وبلاگ هم داشت.جدیدا هم المپیاد کامپیوتر اراک رو توی بیان راه اندازی کردم برای بچه های مدرسه.

الان هم که این وبلاگ رو راه انداختم! اسم کران هم کاملا اتفاقی اومد توی ذهنم.(در واقع چون اسمی نداشتم یه چیزی انتخاب کردم).امیدوارم که این به سرنوشت قبلی ها دچار نشه.

یا حق

  • محمدجواد

سلام

يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۴۲ ب.ظ

اول دفتر به نام ایزد دانا...

  • محمدجواد