کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

تا کدام اندیشه برون تراود و چه مایه ای داشته باشد.

آخرین مطالب

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

من ناظر، تو ناظر ، او ناظر

شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۲۴ ب.ظ

به لطف شبکه‌های اجتماعی که اطلاعات روی آن‌ها نامربوط ترین اطلاعاتی است که هر فرد باید درباره‌ی بقیه بداند ، نامه‌ای دیدم که جمعی از دانشجویان پزشکی (فکر می‌کنم پزشکی تهران) زده بودند به وزارت(یا وزیر و یا هرچیز، چه فرقی می‌کند؟) علوم. نالیده بودند از اوضاع پردیس‌های بین‌الملل و این‌که نباید به این شکل  دانشجو گرفت. از تبعیض گفته بودند و این‌که دانش نباید پولی باشد و ... حالا خودم هم خیلی موافق این طرح نیستم. ولی این‌ کار خیلی جالب بود برایم. این کار که صدها نمونه‌ی آن را در دور و اطرافمان می‌بینیم (جمعی از نخبگان از فلان ابراز نگرانی کردند ، امضای بهمان قدر از استادان در حمایت از آقای ایکس و غیره. کلا موضوعش خیلی مهم نیست. اصل کار یکی است) نمونه‌ای از ناظر محور بودن جامعه‌ی ماست. ما منتظریم که یک فرد یک کار نادرست (ولزوما  نادرست هم نه ، از نظر ما نادرست) انجام دهد تا بیانیه صادر کنیم و از زیر پا گذاشته شدن ارزش‌های دینی بگوییم یا از زیرپا گذاشته شدن حقوق بشر با دموکراسی. کسی که نه حقوق را می‌فهمد و نه بشر را و نه ارزش‌ را (مسلما نه همه) درباره‌ی همه‌ی این موضوعات نظر می‌دهد.و حالا بالفرض که بداند. بالفرض که بدانی راه سعادت کل دنیا چیست ، باید در بوق و کرنا کنی؟ یکی حرف جالبی می‌زد که تو هر حرفی که می‌خواهی بزنی ، کسی قبلا زده. پس دهنتو ببند و حرف‌هایت را عملی کن.مجلس که احتمالا یک نمونه کوچک‌تر و بدتر از جامعه‌ی ماست هم فقط نظارت می‌کند. قوه‌ی اجرایی کشور هم نظارت می‌کند. جای کار خالی است. حالا این کار برای دانشجوی پزشکی که از وضعیت این پردیس ها ناراحت است می‌شود مثلا تشکیل یک گروه در این باره و مصاحبه با بیست تا از دانشجویان این پردیس‌ها و در‌آوردن آمار درباره‌ی وضع نمرات این افراد در دانشگاه‌های مختلف و بعدش هم ارائه‌ی نتایج‌اش به صورت درست. برای مجلسی که از وضعیت گشت‌های ارشاد ناراضی است می‌شود گذاشتن جلسات منظم با چند استاد در زمینه‌ی مربوط و آوردن دلایل مستند برای انجام شدن یا نشدن این‌کار. ولی متاسفانه شبکه‌های اجتماعی ، ساختارهای مدرن و رسانه‌ها ما را به سمت تصمیم‌گیری های کوچک و کم فایده راهنمایی می‌کنند. از لایک کردن و رای دادن بگیر تا دموکراسی ، تظاهرات ، راه‌پیمایی و ... و این ساختارها همان‌طور که در جامعه هستند ،‌ در سطح‌های کلان هم دیده می‌شوند. پس از امروز به جای حرف زدن و لایک کردن ، یک ایده را اجرا کن !

  • محمدجواد

تا وقتی حرفی برای گفتن نداری ساکت باش

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۲۸ ب.ظ

این استراتژی‌ای است که در چندماه اخیر -چه در مورد وبلاگ ، چه در دست‌نوشته‌های خودم و زندگی روزمره - به کار گرفته‌ام. خیلی هم کار می‌کند. این استراتژی‌ای است که خیلی‌ها باید آن را یاد بگیرند.

وقتی حرفی برای گفتن نداری و حال‌ات حال مزخرفی است از روی زمین و هوا معلق بودن ، بهتر است که حرفی نزنی. چون حرف‌ها و نوشته‌هایت می‌شوند متن‌هایی بی سر و ته  با جمله‌هایی پر از سه نقطه و بدون فعل که هیچ‌چیز را توصیف نمی‌کنند و «شخصی» هم حتی نیستند و  به درد هیچ‌کس نمی‌خورند. نباید هم فکر کنی که خیلی حال خاصی داری و یک‌دفعه اتفاق خاصی قرار است بیفتد : احتمالا چند صد میلیون نفر در کره‌ی زمین همین شکلی هستند.

راهکار بیرون آمدن از آن چیست؟ خیلی واضح باید بگویم نمی‌دانم. این ندانستن من حاصل این است که افرادی که قبلا این‌طور بوده‌اند ، تجربه‌هایشان را خیلی کم به اشتراک گذاشته‌اند (کلا افراد خیلی کم از تجربه‌هایشان می‌گویند. مخصوصا به زبان فارسی). من خودم چندکار را امتحان کردم که فکر می کنم «کتاب خوب خواندن» و «فکر نکردن به هیچ چیز» مفیدترین آن‌ها باشد. و فرورفتن در چیزهای کمتر دیده شده ، مرزهایی از فکر که آدم‌ها خیلی کم به آن‌ها توجه می‌کنند.و به نظرم در این موارد باید راهکارهایی مثل فعالیت‌های اجتماعی و معاشرت با دوستان و قورباقه را قورت بده و ... را ریخت دور. مشکلی که از درون به وجود آمده باشد همیشه از درون حل می‌شود.

  • محمدجواد

تمدن پلاستیکی

پنجشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۲۷ ق.ظ

خیلی سریع شد. یکی نوشت :

«فیلسوف رومی پیشنهاد می کند که هر روز صبح قبل از اینکه از تخت خواب بیرون بیاییم کل اتفاقات روزی را که در پیش رو داریم با بدترین احتمالات و فجایع ممکن تصور کنیم. چیزی شبیه به خوردن یک لیوان لجن برای آمادگی مواجهه با همه چیزهایی که ممکن است در طول روز حال ما را به هم بزند.
به شکرانه ادبیات موفقیت کاری که ما معمولا انجام می دهیم دقیقا عکس تمرین پیشنهادی سنکا است. هر روز صبح خوشبینی را در خودمان تقویت می کنیم. هر روز صبح به خودمان می گوییم که تو می توانی. “کار نشد نداره.”  اهداف بزرگ برای خودت تعیین کن. تلویزیون کارآفرینهایی را نشان می دهد که از فقر مطلق و بدون یک دست و یک پا شروع کرده اند و حالا سی و پنج تا کارخانه دارند. پس تو هم می توانی.»

و بعد چیزهایی در مذمت این گفت. من هم سریع این را نوشتم :

«نسل ما نسل سال‌های موفقیت و خوشی است. نسل مرغ های ارگانیک و صبح از خواب پاشو و کودک درونت را بشناس و موج سوم. امید و انگیزه و کارگاه بزرگ خلاقیت برای خلق ایده های جدید و متحول کردن دنیا. در فعالیت های جمعی و خیریه شرکت کنید چون فلان می‌شود. مدیر یک دقیقه‌ای من باش. چگونه در مترو علاقه درونی خودتان را کشف می‌کنید. خوش‌بین باش و مطمئن باش که یکی یکی پله های موفقیت را طی می‌کنی. برای طی کردن پله های موفقیت اصول فلان را رعایت کن. و بعد زندگی خوب است چون در فروشگاه کنار  خانه ات چهل نوع پنیر به فروش می‌رسد و  ما بهترینیم و صلح جهانی و پیشرفت علم.

اما همه‌ی این ها مزخرفات هستند. مزخرفات هم نیستند حتی. تمدن ما تمدن دسته خر مصنوعی است. این جمله به نظرم بهترین جواب برای همه چیز است. و به همین دلیل همه‌مان با تایلر دردن هم‌ذات پنداری می‌کنیم ولی نمی‌دانیم همه‌ی ما مثل آدم‌های دور و بر تایلر مفلوکیم. تمدن خیلی چیز به ما داده است ، ولی وقتی همه چیز را از دست دادیم آن وقت آزادیم که هر کاری بکنیم.»

  • محمدجواد

...

پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۳:۳۲ ب.ظ
امیدوارم ذهنم آشفتگی‌اش کمتر بشود تا بتوانم بنویسم. از آن مهم‌تر بتوانم بخوانم. شاید باید یک سری چیزها را دور بریزم. متخصص پاکسازی ذهن سراغ ندارید؟ خوبی مشغله‌ی زیاد نداشتن این است که آدم متوجه این چیزها می‌شود. در اکثر موارد سر آدم آن‌قدر گرم است که متوجه نمی‌شود چه قدر درب و داغان است. این چند وقت هم بیشتر فکر می‌کنم ، فکر می‌کنم ...
  • محمدجواد