کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

تا کدام اندیشه برون تراود و چه مایه ای داشته باشد.

آخرین مطالب

۵ مطلب با موضوع «سینما و موسیقی» ثبت شده است

دنیای زیبای بچه‌های آسمان

جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۹ ق.ظ

عادت ندارم در مورد فیلم‌هایی که می‌بینم بنویسم. ولی امروز دیدن دوباره‌ی «بچه های آسمان» شکی برایم نگذاشت که حتما باید دین خود را به این فیلم ادا کنم. این فیلم از دل یک داستان ساده که همه‌مان در ادبیات دبیرستان خوانده‌ایم یک شاهکار بیرون آورده است. غیر از خود قصه، زیبایی نقش «علی» و «زهرا» و زیبا بودن رابطه‌ای که میان این‌دو هست و یک دنیا خاطره درونش هست عالی است. فیلم دنیای کودکانه‌ای دارد و سعی دارد از همان نگاه کودکی به دنیای  آدم بزرگ ها وارد شود و نگاه کند و چه‌قدر تناقض هست در این‌طور نگاه کردن. کودکی که مثلا پول برایش مهم نیست و عاطفه‌ها و ارزش‌های دیگری برایش مطرح است دارد با این دنیا آشنا می‌شود. ولی باز هم سادگی و زیبایی آن نگاه معصومانه حفظ می‌شود ... فیلم نمایشی از ارزش های بزرگی است که همه‌ی ما نادیده‌ می‌گیرمشان : زندگی را می‌توان در دویدن های صادقانه زهرا پیدا کرد تا کتانی را به علی برساند که علی برود مدرسه ، یا در حباب بازی کردن این‌دو و در شستن کفش مشترکشان. و حسرتی که همیشه در نگاه علی هست. و این «زندگی» را باید بیرون کشید ، باید از گم شدن یک کفش ساده بیرون کشید و نمایش داد. زندگی وقتی کنتراست دارد که گم‌شدن یک کفش هم بتواند چنین رنگی به آن بزند. فیلم در جاهایی هم به تقابل زندگی پایین و زندگی بالا می‌پردازد و جدا هم انصاف را رعایت می‌کند. هر دو فرهنگ را با مختصات خاص خودش و بدون پیش‌داوری و منصفانه نمایش می‌دهد.و آن صحنه‌ی مسابقه‌ی  دو در  انتها که چه قدر نمادین است و تلاش علی برای سوم شدن. علی به هیچ کس کار ندارد و فقط «کفش کتانی» می‌خواهد : باز هم مولفه‌ای از دنیای این بچه‌های آسمانی که به ارزش های دیگران توجهی ندارد ، فقط برای علایقش و اهداف خودش -هرچند کوچک- تلاش می‌کند. در کل فیلم در نشان دادن دنیای زیبای بچگی بسیار موفق است.

و غیر از این‌ها ، فیلم پر است از نوستالژی و خاطره برای بیننده‌ی ایرانی. از آن‌جایی که پدر علی وقتی دارد قند‌های هیئت را می‌شکند از آن‌ها نمی‌خورد ، تا جفت کردن کفش‌های جلوی مسجد و چای دادن در مسجد ، تا کوچه پس‌کوچه‌ های قدیمی و حوض و فرش  قرمز ، نیمکت های سه نفره و ناظم بداخلاق و خیلی چیزهای دیگر که خیلی خوب تصویر شده اند. خلاصه این فیلم را اگر(دوباره) نبینید ضرر کرده‌اید.

  • محمدجواد

چهار اپیزود از املی

جمعه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۵۹ ب.ظ
آهنگ‌های املی (Amelie ) شاهکار است. خود فیلم هم دست کمی از آن ندارد. گفتم فعلا چهار تا از آن ها را انتخاب کنم و بگذارم این‌جا. انتخاب سختی بود. نوشتن درباره‌ی این فیلم و آهنگ‌های دیگر از فیلم های دیگر هم برای بعد.

اولی  (سرزنده و شاد )
دومی  (کمی آرام گرفته ، کمی خیال پرداز )
سومی  (لالایی )
چهارمی ( ریتمش را دوست دارم)

شاد باشید :)


  • محمدجواد

هوای جنون

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۳۴ ب.ظ

چه کرد با من این آهنگ ...




با تشکر از جهان جون ، حلال مشکلات :)

  • محمدجواد

مرگ فرا می‌رسد

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۱۰ ق.ظ

  این کتاب مرا نابود کرد.اون رو از دست ندید. بعدها یک یادداشت مفصل درباره ی خودش و فیلمش می نویسم.

«[راوی یک تفنگ روی شقیقه‌ی یک کارمند ساده یک فروشگاه زنجیره ای به نام ریموند ک.هسل گذاشته]   جای خالی را پر کن. وقتی ریموند بزرگ شود دوست دارد چه کاره شود؟

تو گفتی می خواهم بروم خانه.من فقط داشتم می‌رفتم خانه. خواهش می کنم.

گفتم چرت نگو. دوست داشتی زندگی‌ات را چگونه می گذراندی؟ دوست داشتی چه کاره می‌شدی؟از خودت چیزی بساز. نمی دانستی.

گفتم پس همین الان می‌میری. سرت را بچرخان...مرگ در ده، نه، هشت ثانیه فرا می رسد.

گفتی دام‌پزشک. دوست داشتی دام‌پزشک شوی. پس دوست داری با حیوانات سروکار داشته باشی. برای این کار حتما باید بروی مدرسه.

گفتی خیلی باید درس بخونم.

یا می توانی بروی دانشگاه و مثل خر درس بخوانی یا این‌که بمیری.انتخاب کن.....

-از این‌جا برو و به زندگی حقیرت برس ولی یادت باشه من مواظبتم ریموند هسل و ترجیح میدم بکشمت تا این‌که ببینم هرروز سر این کار مزخرف میری تا چندرغاز دربیاری و بعد برگردی خونه و تلویزیون ببینی و پنیر بخوری. »

از فصل بیستم کتاب باشگاه مشت‌زنی (فایت کلاب)/ چالاک پانیک / ترجمه پیمان خاکسار

  • محمدجواد

چهار هزار و سیصد و بیست و یک

جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۴۹ ق.ظ

می خواستم درباره ی «وداع با اسلحه» و جنگ و این جور چیز ها بنویسم ولی نشد دیگه. حسش نیامد. به جاش دیشب این برنامه ی «چهار سه دو یک» را دیدم که مرحله نیمه نهایی اس هم بود. شبکه چهار بعضی موقع ها ایده های جالبی میزنه مثل همین مسابقه ی سینمایی. مسابقه ی جالبی و آیتم هاش هم بد نیست. داور هایش هم خوبند فقط مجری اش یک کم روی اعصابه :). از چند وقت پیش می داد این برنامه رو ولی من دقیق نمی دونستم کی پخش میشه. حالا رفتم جدول پخش شبکه چهار رو درآوردم و می تونید ببینید که مثلا امشب ساعت ده و نیم پخش داره. البته تو این جدول چشمم به چیز های دیگری هم خورد که جالب بود مثل سینما چهار یا همین درس های سینما که الان داره پخش میشه. این شبکه نمایش هم هرچند فوق العاده فیلم های مزخرفی پخش می کنه ولی بعضی موقع ها خوبه(مثلا گیر می دهند به یک بازیگر کل فیلم هاش رو پخش می کنند.الان هم ویل اسمیت). کلا برید ببینید چه خبره دیگه !

این کتابخونه هم برای خودش سه هفته تعطیل کرده. اصلا هم نمیگه ما قراره چه کار کنیم! حالا خوب بود وداع با اسلحه(ارنست همینگوی) رو از یکی گرفتم خوندم. کتاب جالبیه. یک مجله هم جدیدا کشف کردم ، مجله «داستان».با همشهری داستان فرق داره. تا الان هم ده شماره ازش چاپ شده. خوندمش جالب بود ولی گزارش و مصاحبه و ... خیلی داشت.همشهری داستان جدید هم الان کنارمه. بد نیست فقط یک کم گرونه!

پ.ن :‌آلبوم حریق خزان علیرضا قربانی رو هم بگیرید گوش بدید! در ضمن الان فهمیدم این مسابقه سه چهار روز دیگه تموم میشه. شانس نداریم که!

  • محمدجواد