کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

تا کدام اندیشه برون تراود و چه مایه ای داشته باشد.

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

تلنبار شدن بعضی حرف ها در آدم هم عالمی دارد. گشت زدن امروز بین کتاب‌های کتاب‌خانه  مرا به فکر برد که این یکی را باید  بنویسم. گشت زدن بین کتاب های قدیمی و جدید و البته باز هم خواندن شازده حمام دکتر پاپلی ، از بس که خوب می‌نویسد و خوب نقد می‌کند.
 اولش یک کم آمار ببینیم ، البته آمار عدد است و عدد کور است. ولی نابینا هم می‌تواند بفهمد زیر نور خورشید است یا در تاریکی مطلق‌. جمعیت ایران از سال 1360 حدودا دو برابر شده است. تعداد دانش‌جویان از حدود 250 هزار در سال 67 به بیش از چهار میلیون در امسال رسیده است ، یعنی حدود پانزده برابر.نرخ شهرنشینی حدود سی درصد افزایش داشته است. وضعیت عمومی کشور از یک کشور در حال جنگ و تحریم و تازه انقلاب کرده ، به یک کشور با ثبات نسبی رسیده است. وسایل رفاهی بیشتر شده ، اوقات آزاد مردم عموما بیشتر شده. و خیلی تغییرات دیگر که در مجموع می‌شود گفت کسانی که باید با کتاب سر و کار داشته باشند چند برابر شده است.

اما امروز کتاب‌هایی دیدم به چاپ حدود سی سال پیش ، شاید حتی قدیمی تر و بعضی هم جدیدتر. هیچ چاپی زیر پنج هزار نسخه نبود (و همه کتاب های با کیفیتی که کلی چیز ازشان یاد گرفتم و می‌گیرم) و حتی کتابی دیدم (کاملا معمولی و غیر مشهور) با چاپ 9 هزار نسخه که می‌توان گفت الان نایاب است. بسیاری از همان کتاب‌ها الان چاپشان متوقف شده است. اگر هم بعد از سال ها تجدید چاپ شوند هزار نسخه ، دو هزار نسخه. آن هم با چند برابر شدن جمعیت و دانشجویان و . .. که ذکرش در بند بالا رفت. این کتاب‌هایی که می‌گویم کتاب های رمان یا ادبی نبودند. اکثرا ریاضی بودند و البته ریاضیات خلاق که الان کسی دنبالش نیست. طرفداری اگر داشت با این کتاب های کمک‌درسی و کنکور را به خانه ببرید دیگر رفت. تمام شد دوره‌شان. دیگر کسی جرات نمی‌کند ازین کتاب ها چاپ کند ، ازاین کتاب ها بنویسد.
 و این را سیستم آموزشی معیوب ایجاد می‌کند. چند وقت پیش رفته بودم چند جلسه به بچه های راهنمایی مدرسه خودمان درس بدهم. معلم ریاضی‌شان رفته بود مسافرت. با کلی انگیزه رفتم و له‌له برگشتم. بیشترشان حتی تعریف درستی از ریاضی نداشتند. ریاضی تعریف ساده‌ای دارد و آن هم این‌که ریاضی یعنی فکر کردن. آن‌ها تعریف های پیچیده و مزخرفی داشتند : ریاضی یعنی حل معادله ، ریاضی یعنی تجزیه یک عدد پنج رقمی در دو دقیقه. من سعی می‌کردم چند مساله خوب برای حل کردن بهشان بدهم تا کمی فکر کنند. وسط کلاس یکی‌شان آمد و یکی از همین کتاب‌های مزخرف کمک درسی را جلویم گذاشت (من خیلی جلوی خودم را نگه داشتم که عصبانی نشوم که ریاضیات آبگوشتی دوم راهنمایی کتاب کمک درسی هم می‌خواهد؟). گفت که از این مساله بگو ، ما هم حل می‌کنیم.  آن هم چه مساله‌هایی :‌ حداقل صد نوع معادله‌ی کاملا شبیه به هم. کلا از کوره در رفتم و گفتم که ماشین حساب جیبی من هم بلد است این‌ها را حل کند و خلاصه کلی حرف از این دست. و جالب است که خیلی‌ها حتی همین ماشین حساب جیبی هم نمی‌شوند. اما بحث مهم آرمان است :‌ نهایت آرمان و پیشرفت یک نفر در درس ریاضی این باشد که ماشین حساب سریع تری است. البته از حق نگذریم چند نفری شان خیلی خوب بودند. اما کم بودند و جو مخالف آن‌ها بود. ارزشی برایشان قائل نبود. گفتم همین‌طور پیش برود آن ها هم تا کنکور مثل این ها می‌شوند ...
این تفکر برای انشا ، تره هم خورد نمی‌کند و دیکته و دیکتاتوری و جزوه نویسی را آموزش می‌دهد. همین تفکر وضع آشفته‌ی کنکور فعلی را می‌سازد. همین تفکر می‌شود ماشین مشتق گیر در دبیرستان و ماشین انتگرال سه بعدی گیر در دانشگاه. همین می‌شود این‌که ارزش یک مدرسه رتبه های زیر هزار کنکورش می‌شوند و هر گونه کار غیر درسی را در حکم محاربه با خدا حساب می‌کند. حتی این تفکر سرایت می‌کند به المپیاد و فلان جشن‌واره و ... که مدت زیادی پاک بودند و البته هنوز هم کاملا تحت تاثیر قرار نگرفته اند. و مهم‌تر از این ، فکر نکردن و رشد نکردن علمی سرایت می‌کند به فرهنگ ، می‌شود حماقت فرهنگی که خودش مرثیه‌ی مفصلی است. شاید هم از فرهنگ به حوزه‌های دیگر سرایت کرده باشد ، نمی‌دانم.

از این نمونه‌ها و خاطره‌ها خیلی سراغ دارم که طولانی می‌شود بحث.(طولانی شد!) در جای خود می‌گویم و می‌نویسم. امروز هم دلم پر بود ، خیلی جدی نگیرید و در این ایام شادی شاد باشید. امیدوارم حداقل خودم به این حرف‌ها عمل کنم.

  • محمدجواد

اندر خوبی‌ های یزد رفتن

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۱۹ ب.ظ

دو ساعت هم نشد که با فواد حرف زدیم. ولی بعضی آدم ها به دلیل همین کوتاهی دیدار اول در ذهن آدم می‌مانند. صبح تا غروب مشغول درس دادن بودیم و بعدش آمده بودیم بیرون برای یزدگردی و خوردن دیزی. از این‌که از المپیاد خوشش نمی‌آید گفت و از این‌که اگر برمی‌گشت به دبیرستان راه دیگری را انتخاب می‌کرد. خلاصه کلی سخن رفت در این باب و من هم بسیار دوست داشتم نحوه دید فواد را ، جانا سخن از زبان ما می‌گویی. وسطش از «کتاب امکان» اسم برد و گفت که حتما بخوانیدش و من هم در ذهنم ماند.

***

جادی پستی گذاشته بود و این کتاب را معرفی کرده بود. کمی هم از نظریات خودش درباره‌ی دانشگاه رفتن و ... نوشته بود. با تشکر از ایشون.

***

این‌طور شد که این «کتاب امکان» به دستم رسید.  نویسنده از سی کاری نوشته است که می‌توان به جای دانشگاه رفتن انجام داد. باز هم دیدیم که سخن دل ماست این کتاب . گفتیم پستی زده و همگان را بر خواندن این کتاب تشویق کنیم :) این کتاب رایگانه و می‌تونین از این‌جا سفارشش بدین. همین‌جا هم از علی‌سخاوتی (نویسنده کتاب) ، جادی و فواد عزیز تشکر می‌کنم :)

پ.ن :‌این پست مرتبط سپهراد رو هم بخونید .

پ.ن دو :‌ مثل این‌که اگر کتاب رو سفارش بدین خیلی طول می‌کشه تا بیاد. این لینک مستقیم کتابه. ولی برای رضایت نویسنده سفارش هم بدین :)

  • محمدجواد