فرصتی برای چشیدن
آدم باید فرصتی برای چشیدن زندگی در اختیار خودش قرار دهد. نه اینکه فکر کنید تفریح را میگویم ، یا لذت بردن از آن را. منظورم وقتی است که در آن به چیزهای دیده و ندیده فکر کنیم و بشناسیم و به این که زندگی ما را به کجا می برد کمی فکر کنیم. نه این که خیلی فلسفی اش کنم. منظورم این است کمی از هیاهویی که تجربه می کند -که تجربه کردن این هیاهو خودش زندگی است و خیلی هم خوب - را کنار بگذارد و بفهمد که دارد چه می شود و خودش «که» می شود.
مثلا سفرها برای من این طور بوده اند. قدیم ها که برنامه می چیدم می گفتم فلان ساعت می رویم فلان جا و این کار را می کنیم و بعدش بلافاصله کار دیگر و دیدن چیزی دیگر و همین طور. بعدش هم می آییم سریع می خوابیم و دوباره صبح فردا. بعد که یک سفر طولانی رفتم فهمیدم چه قدر بیمعنی است اینطور کار کردن. چون آدم نه فرصت تحلیل چیزهایی که دیده را دارد و نه فرصت گفتوگویی و نه فرصت اندکی «عادی» زیستن. (آدم اگر در حالت عادی کتاب می خواند خوب است در سفر هم کمی کتاب بخواند. یا حتی در فرصتی که مشغول کارهای مهمی است و وقت ندارد. یا هر چیز دیگر).
یا وقتی میرویم کوه خسته میشویم و شبهایی است که فقط میخواهیم بخوابیم تا روز بعد دوباره بپیماییم. با این حال هیچکس از یک ساعت دیرتر خوابیدن نمیمیرد و از مسیر هم جا نمیماند. و اگر بتوانی یک نفر را قانع کنی که اینطور است میتوانی یک ساعت گفتوگویی غیرعادی و شیرین داشته باشی. چون آدمها دنیای یکتایی دارند که برای کشف آن باید گفتوگو های زیادی کرد و سوال پرسید و شنید. یا مثلا همین نوشتن ، جز محصول اختصاص ساعاتی است به اینکه انسان از جریان روزمره بیرون بیاید و دیدهها و شنیده هایش را دوباره ترکیب کند ؟
کتاب صوتی «یک عاشقانهی آرام» نادر ابراهیمی را می شنوم. کتابی است شیرین و پر از عشق به زندگی که با استفاده درست و به جا از زبان فارسی زیباتر شده. نادرابراهیمی از زندگی و عشق میگوید و از مه مصنوعی و از شکافتن آن و از درست زندگی کردن و اینکه چگونه آن را ساخته و پرداخته و نه اندوهی بر آن دارد و نه افسوسی.
- ۰ نظر
- ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۸