کوتاه نوشتی برای شناخت
يكشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۰۶ ب.ظ
نتایج کنکور به تازگی آمده و اینها در ذهنشان پر سوال هستند. چهکنم و چهطور بروم و کدام از همه بهتر است و ازین دست. خب، به هر نحوی بالاخره راهی میروند، و فکر میکنم همواره آدم تصمیمهایش را با چشم بسته میگیرد. اصلا قبل گرفتن خود تصمیم و عمل کردن کم پیش میآید چشم هایت باز شوند -مگر تصادفا. چه برسد به اینکه کسی بخواهد در یکی دو هفته این موضوعات را جمعبندی کند -و البته نمیتوان گفت که نباید تلاشاش را بکند. خودم یک سال برای این تصمیم وقت داشتم و مرتبا فکر میکردم و حالا هم باز میبینم، که اصلا نمیتوانستهام بعضی چیزها را بفهمم. همیشه فکر میکنم چیزی که مهمتر است، چگونه رفتن است و آنکه در طول جزییات ریزی که کلیت فرد را میسازند آدمی غور کند تا بتواند چیزی به دست آورد.
اینطور که نگاه میکنم، از مهمترین چیزهایی که به نظرم میآید از وقتی که کسی آرامآرام چشماش رو به این جهان باز شد باید انجام بدهد، یادگیری زبانهاست -البته به معنایی کلی تر از کاربرد روزمرهی کلمهی زبان، که آن را به معنی هر نحوهی خاصی از ارتباط با جهان در نظر میآورم. قبل از همهی اینها ما یک زبان بلدیم که با آن نیازهایمان را رفع میکنیم، یک روش زندگی را یاد گرفتهایم که کار میکند، دنیا را یک طور میبینیم که میخواهیم و یا به ما گفته شده. کل جهان را میریزیم در یک قالب محدود و تفسیرش میکنیم. اما آرام آرام میفهمیم این همهی دنیا نیست. نه تنها آدمهایی با زبانهای مختلف وجود دارند، بلکه با صورتهای زندگی بسیار مختلف میزیند و از طرفی هم موقعیتهایی که با آنها روبهرو میشویم آنچنان مختلف اند و پیچیده که خود را در مواجهه با آنها ناتوان مییابیم. انگار که یکباره در آسمات پرستارهی بالا سرمان نگاه میکنیم و سرمان گیج میرود.
در این مسیر دشوار گویی جستوجو میکنیم راه فهمیدن و کنارآمدن با این دنیا را. اینجاست که از قالب خود بیرون میآییم و آرام آرام گوش میدهیم و نگاه میکنیم و تلاش هایمان منجر میشود که بهتر یاد بگیریم، مانند سالها پیش که با گوش دادن و تمرین اولین زبانمان را یاد گرفته ایم. اما جهان هنوز عظیمتر از ماست.
این یادگرفتهها چیزی نیستند، جز صورتهای زندگی و تفسیرهای آن، منتها هرکدام به تمامی متفاوت و متمایز از دیگری. کمی از مثالهایی که به نظرم میرسد را باز میگویم. دنیای ادبیات یکی از مواجهههای ما با این روش جدید ارتباط با دنیاست. با رمانها جهان را به گونه های مختلف تجربه میکنیم، با شعر نورهایی با رنگهای متنوع میافکنیم برهمان دنیایی که تا دیروز تصور اینگونه دیدناش هم نبود. به طور کلی هر هنری روش جدیدی برای ارتباط با جهان و بیان آن است. به عبارتی زبان جدیدی است، کلمات وجملههای خودش را دارد، تنوع بی حد و حصر و انواع مختلف.
و به همین صورت است، مثلا، علم. علم زبان خاص خود را دارد و اکثر ما تجربهاش را داشته ایم که بعد از فهمیدن اصول کلیاش فکرمان متفاوت با گذشته بوده. اگر کسی یکبار ریاضیات را به طور عمیقی یاد گرفته باشد میداند که همیشه طور دیگری فکر -و یا تاحدی عمل- میکند. زبان ریاضیات با زبان ما متفاوت است، و تصورات جدیدی را برای ما میگشاید، به طوری که حتی خیلی وقتها از دیدن این مفاهیم و کارکردهایشان و ارتباط هایشان متعجب میشویم.
کسی در کاری عملی استاد است، زبان جدیدی را یاد گرفته. اغلب میبینیم افرادی که در یک حرفه استادند از جهت خاصی به همدیگر شبیهاند و این جهتی است که آن حرفه متوجهشان ساخته. سفر هم زبانی است. آداب خودش مانند سهلگیری و همراه شدن با جریان را دارد و از طرفی در یک جهت وجود آدم را متوجه مکانها و زمانهای گوناگون میسازد. همه افرادی که سالهای طولانی سفر کرده اند عمیقا متوجه گذران عمر و گوناگونی سرنوشتها شده اند. این فرد حتی خندهاش از نوع دیگری است. و ازین دست مفصل است، و حتی توانایی بروز احساسات و صحبت دربارهی آنها در این دسته جای میگیرد.
حال این زبان به هر شکلی که هست، تجربهی فرد را غنی میکند و خودآگاه یا ناخودآگاه در مواجهه با موقعیتها تواناترش میکند، و شاید کمک اش کند که با زندگی راحت تر کنار بیاید... (جمع بندی خوبی نیست! خودم هم خیلی نمیدانم چه طور میتوان ازینها استفاده کرد. بیشتر شهود و فهم درونی را غنا میبخشند به نظرم.)
- ۱ نظر
- ۲۱ مرداد ۹۷ ، ۱۵:۰۶