کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

تا کدام اندیشه برون تراود و چه مایه ای داشته باشد.

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سلمانی قدیمی» ثبت شده است

یک شب در مغازه‌ی قدیمی

يكشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۰ ب.ظ

این عکس داستانش به همین چند شب پیش بر می‌گردد. دوستی را پس از مدت‌ها دیدم و بعدش با هم رفتیم تا موهایش را اصلاح کند. فضا جالب بود. فضای کوچه‌هایی که سلمانی در آن بود. بی‌تحرکی‌ای که در کارهای رهگذر‌ها و مغازه‌دارها به چشم می‌خورد. ساعت نه‌ و نیم همه‌چیز داشت خاموش می‌شد. به هر ترتیب رفتیم تو. سمت راست سلمانی پر بود از این‌ها. وسایلی که مشتری‌های ثابت همان‌جا می‌گذارند تا دفعه‌های بعد از وسایل خودشان استفاده کنند. من داشتم برای هر کدام داستانی می‌ساختم. مولایی :‌قد بلند، پنجاه ساله، با موهای کم‌پشت و بور و سبیل‌هایی پر پشت و رفتاری مردانه.موسی خانی : چاق، با چشم‌های ریز و قدم‌های تندی که با هیکلش تناسب ندارد. هدایتی :‌ .... و .... . و حتی فراتر از این قصه‌هایی که این مشتری های ثابت وقتی می‌آمدند مغازه داشتند. رد و بدل شدن حرف های معمولی. و دوباره خاموش شدن همه چیز در ساعت نه‌ونیم ...

+عکس کیفیت بدی دارد این‌جا. رویش کلیک کنید عکس را با کیفیت اصلی می‌بینید.

  • محمدجواد