دنیای زیبای بچههای آسمان
عادت ندارم در مورد فیلمهایی که میبینم بنویسم. ولی امروز دیدن دوبارهی «بچه های آسمان» شکی برایم نگذاشت که حتما باید دین خود را به این فیلم ادا کنم. این فیلم از دل یک داستان ساده که همهمان در ادبیات دبیرستان خواندهایم یک شاهکار بیرون آورده است. غیر از خود قصه، زیبایی نقش «علی» و «زهرا» و زیبا بودن رابطهای که میان ایندو هست و یک دنیا خاطره درونش هست عالی است. فیلم دنیای کودکانهای دارد و سعی دارد از همان نگاه کودکی به دنیای آدم بزرگ ها وارد شود و نگاه کند و چهقدر تناقض هست در اینطور نگاه کردن. کودکی که مثلا پول برایش مهم نیست و عاطفهها و ارزشهای دیگری برایش مطرح است دارد با این دنیا آشنا میشود. ولی باز هم سادگی و زیبایی آن نگاه معصومانه حفظ میشود ... فیلم نمایشی از ارزش های بزرگی است که همهی ما نادیده میگیرمشان : زندگی را میتوان در دویدن های صادقانه زهرا پیدا کرد تا کتانی را به علی برساند که علی برود مدرسه ، یا در حباب بازی کردن ایندو و در شستن کفش مشترکشان. و حسرتی که همیشه در نگاه علی هست. و این «زندگی» را باید بیرون کشید ، باید از گم شدن یک کفش ساده بیرون کشید و نمایش داد. زندگی وقتی کنتراست دارد که گمشدن یک کفش هم بتواند چنین رنگی به آن بزند. فیلم در جاهایی هم به تقابل زندگی پایین و زندگی بالا میپردازد و جدا هم انصاف را رعایت میکند. هر دو فرهنگ را با مختصات خاص خودش و بدون پیشداوری و منصفانه نمایش میدهد.و آن صحنهی مسابقهی دو در انتها که چه قدر نمادین است و تلاش علی برای سوم شدن. علی به هیچ کس کار ندارد و فقط «کفش کتانی» میخواهد : باز هم مولفهای از دنیای این بچههای آسمانی که به ارزش های دیگران توجهی ندارد ، فقط برای علایقش و اهداف خودش -هرچند کوچک- تلاش میکند. در کل فیلم در نشان دادن دنیای زیبای بچگی بسیار موفق است.
و غیر از اینها ، فیلم پر است از نوستالژی و خاطره برای بینندهی ایرانی. از آنجایی که پدر علی وقتی دارد قندهای هیئت را میشکند از آنها نمیخورد ، تا جفت کردن کفشهای جلوی مسجد و چای دادن در مسجد ، تا کوچه پسکوچه های قدیمی و حوض و فرش قرمز ، نیمکت های سه نفره و ناظم بداخلاق و خیلی چیزهای دیگر که خیلی خوب تصویر شده اند. خلاصه این فیلم را اگر(دوباره) نبینید ضرر کردهاید.
- ۳ نظر
- ۱۳ تیر ۹۳ ، ۰۱:۱۹