زندگی بی چشم تو
يكشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۴۳ ب.ظ
راه میرویم ،راه میرویم و راه میرویم. و در حین راهرفتن از همهچیز و همهکس صحبت میکنیم و میشنویم. به دنبال همه چیز هستیم و به دنبال هیچ چیز نیستیم و به دنبال چیزهای خاصی هستیم. سعی میکنیم مثل آدمهای توی قصه ها باشیم ، دو دوست قدیمی با کلی صحبت و حرف برای یکدیگر که تمام نمیشوند. البته قصههایی که ما میخوانیم ، و نه شاید بقیه. حرفهای خوب و بیاهمیت ولی مهمتر از حرف های به ظاهر مهم بقیه.فکر میکنیم که جنگ هفتادودو ملت همه را عذر نهادهایم و چیزهای جدیدی برای فکر کردن داریم و شاید هم درست فکر کنیم. بقیه حقیقت را ندیدند یا ما ندیدیم و ره افسانه زدیم؟ و نمیدانی که کار دنیا چه قدر پیچیده است و عجیب. به هر چیز شک داشته باشیم این را مطمئنیم. عجب که چه کارهایی هست برای انجامدادن و چه جاهایی هست برای رفتن و چه چیزهایی برای جنگیدن و عجب که همهی این ها چه قدر کم هستند.
و من به این فکر میکنم که خوب شد با فضیلت های ناچیز آشنا شدم و خواندم. به این فکر میکنم که یک روز مطلب خوبی دربارهی این کتاب مهم مینویسم. دیگر چهقدر میتوان حرفدل را از نویسنده شنید؟ همانجایی که داشتم میخریدمش بخش زیادیاش را خواندم.فضیلت های ناچیز، فضیلت های ناچیز.فصل آخر را میخوانم و خودمان را میبینم ، بقیه را میبینم که تا گردن در فضیلت های ناچیز فرو رفته ایم.به آنها اهمیت میدهیم ، صاحبان آن را موفق میشماریم و میخواهیم آنها را کسب کنیم و برای آنها تلاش میکنیم. باشد بعد، خیلی دراز است این قصه.
و من به این فکر میکنم که خوب شد با فضیلت های ناچیز آشنا شدم و خواندم. به این فکر میکنم که یک روز مطلب خوبی دربارهی این کتاب مهم مینویسم. دیگر چهقدر میتوان حرفدل را از نویسنده شنید؟ همانجایی که داشتم میخریدمش بخش زیادیاش را خواندم.فضیلت های ناچیز، فضیلت های ناچیز.فصل آخر را میخوانم و خودمان را میبینم ، بقیه را میبینم که تا گردن در فضیلت های ناچیز فرو رفته ایم.به آنها اهمیت میدهیم ، صاحبان آن را موفق میشماریم و میخواهیم آنها را کسب کنیم و برای آنها تلاش میکنیم. باشد بعد، خیلی دراز است این قصه.
- ۳ نظر
- ۲۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۴۳