حرفها
خیلی چیزها هست که میخواهم دربارهی آنها بنویسم و بگویم، اما مطلب درست در دستم جمع نمیشود.نمی توانم درست و منطقی حرفام را بزنم.تا به مرحلهی نوشتن میرسد سخن، پراکنده و مبتذل میشود و از دست میرود. غیر از این ، بعضی چیزها هم هست که نمیدانم خوب است دربارهشان بنویسم یا نه. مثلا شرح مفصلی از دو سال گذشته (که مطلبی در وبلاگ ننوشته ام). یا شرح اینکه این روزها چه می کنم. همیشه فکر میشود که ممکن است خسته کننده یا تکراری و سطحی به نظر برسد. یا مثلا نوشتن دغدغهها و فکرهای روزمره. شاید علت اینکه نوشتن ام منظم نیست ، همین سختگیری باشد.
ولی موضوع برای حرف زدن و نوشتن زیاد هست. نمونه اش همین کتابها ، که همیشه قول میدهم بنویسم در موردشان (واز همه مهمتر در مورد ارتباط های بینشان). یا مثلا کوهنوردی و گزارش و خاطرات همین صعودها. یا همین دانشگاه که خودش موضوع جالبی است و کلی چیز را در بر میگیرد (مثلا دفتر مطالعات فرهنگی شریف و اتفاقاتی که در آن می افتد. یا مثلا همین گروه کوه و قدیمی هایش و کارهایشان. دانشکده های مختلف ، آدم های منفرد ...). یا اینکه چرا در ترم اول دانشگاه مطلقا هیچ کاری نکردم. چرا سراغ فلان چیز رفتم ، چرا بقیه فلان کار را کردند. از کی به فکرم افتاد سفر خوب است و چه سفرهایی رفتم و حاصل شان چه بود(سفرنامه نویسی هم که خودش قالبی است و از قالب های مورد علاقه من برای مطالعه). چه زمینههایی الان مطالعه میکنم و چرا فکرشان به ذهنم افتاد و چرا به نظرم مهم هستند. خیالاتی که دوسال گذشته در مورد تحصیل و ادامه تحصیل و خارج و شغل و ازین جور مکافات کرده ام. و خیلی هست ازینجور مسایل.
خوب است که بتوانم بخشی ازینها را بنویسم ، موضوع برای خودم هم شفافتر میشود. همین الان کمی دربارهی هرکدام نوشتم! حقیقتاش زندگی این روزها چون روال منظمی ندارد ، نوشتن را سخت میکند. البته زندگی روی روال غیر منظم هم خب ، خوب است. خیلی تجربهها انتقال میدهد به آدم. الان خیلی وقت است به طور تقریبا خودخواسته غیرمتمرکز زندگی می کنم. یعنی گاهگاهی مسیرها را میروم و برمیگردم و نگاه میکنم که چه اتفاقی میافتد. بعضی وقتها استراحت میکنم و بعضی وقتها چند کار با هم. سعی میکنم تجربیات این مسیرها را مکتوب کنم در حال حاضر. تا که چه پیش آید و چه شود.
- ۹۵/۰۵/۱۹