در رد حرفه ای بودن
دوستی داشتم که حرفه ای بودن را می ستود. سر صبح بیدار شدن و با عزم و اراده کاری مشخص را انجام دادن و نتیجه گرفتن از آن. حرفه ای بودن به معنای عمیق بودن و انجام دادن همیشگی کاری ، به معنای شاخه شاخه نکردن و مستقیم و با اعتماد به نفس پیش رفتن.
اما من از حرفه ای بودن بدم می آید. حرفه ای بودن برایم متناظر است با روتین شدن ، متناظر است با کاری را به خاطر هدفی دیگر - و نه از روی علاقه - انجام دادن. کشتن شور و شوق و انگیزه های درونی مان که می توانند ما را تا دوردست ها پیش ببرند ، و استفاده از اراده محض. آماتور بودن برایم جذاب تر است: صبح پا شدن و شوری را در خود حس کردن و رفتن به سراغ حل مساله ، سه تار، فلان مقاله جدید یا هر چیز دیگر و تا آخر شب خود را خفه کردن با آن. و فردایش بیدار شدن و هیچ کاری نکردن! و اراده در این مسیر به ایجاد شور و انگیزه و تبعیت از خواست های عمیق بر می گردد. حتی رفتن دنبال انگیزه ها اراده ای می خواهد پولادین.و بعد آرام آرام این نیروها را همگرا کردن و رسیدن به نتیجه.
خیلی از دور و بری های من حرفه ای اند. در شریف حرفه ای زیاد هست. کسانی که حرفه ای تحصیل می کنند. نتیجه شان عالی است : در بهترین دانشگاهها ادامه تحصیل می دهند. اما نمی توانم (حداقل من نمی توانم.) درک شان کنم. نمی توانم این گستردگی و بزرگی زندگی را جمعی بزنم با مسیری مشخص را رفتن ، حداقل در این سن. یا حتی کسانی که حرفه ای فعالیت فوق برنامه انجام می دهند. دیگر خیلی نفرت انگیز است فعالیت فوق برنامه و شخصی را حرفه ای انجام دادن. خب هر موقع که حوصله ات کشید یاد بگیر ، چه اجباری هست ، مگر می خواهی شوپن یا بتهوون شوی؟
البته ، نمی توان به این دلیل دور همه کاری را خط کشید ... قبول می کنم. برخی کارها را به اجبار انجام می دهیم و بعدا نتایجی می گیریم. اما ایجاد انگیزه ها و شناخت شان هم مهم است. شوق درونی ما یک گوهر بزرگی است که می تواند کارهای بزرگی بکند. من به ساختن انگیزه ها ، شناخت شان و رفتن به دنبال شان بیشتر معتقدم.
پ.ن : بعد از آنکه گفتم می خواهم قالب محتوایی را عوض کنم ، اتفاقا اولین پست کاملا در همان قالب محتوایی قبلی بود!
- ۹۵/۰۵/۱۷