دغدغه های به راستی کوچک
چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۳۵ ب.ظ
فکر می کنم. به کوچکترین چیزها فکر می کنم : این تمرین یا آن قرار یا صفحه ای از کتابی. به چیزهای کوچکی فکر میکنم که ما را از چیزهای بزرگ دور میدارند. به چیزهای کوچکی که به تعداد زیاد ما را در برگرفتهاند و وجودمان را همانند خودشان کوچک کرده اند. چیزهایی به راستی بیاهمیت و دور انداختنی که گذر زمان ناچیز بودنشان را برای ما روشن میکند ولی هیچوقت از آنها نمیگذریم. برای فضیلتهای بزرگ ، برای شجاعت و راستی و خرد همیشه وقت هست اما فضیلتهای ناچیز همیشه زماندار هستند. به این شکل زندگیمان را سراسر از اینها پر میکنیم و رسیدن به چیزهایی عمیق را به آیندهای دور ، به مرگ موکول میکنیم.
و اینطور این مقطع یا آن مقطع زندگیمان فقط به راهی برای گذرانش و رسیدن به چیزهایی که سالهاست برایشان آماده شدهایم میگذرد. ما «موفقیت» را که پرستیدناش تنها راه حیات جامعهمان بوده است را پاس میداریم و تا دم مرگ از آن محافظت میکنیم. زندگیمان را که میتواند سراسر تلاش و مبارزهای باشد برای دست یافتن به خود و بودن و زیستن را به تلاشی مکانیکی برای دستیابی به چیزهایی از پیش تعریفشده میکنیم.
درون چهرهی من ، درون چهرهی این روزهای پسران و دختران انسان چیزی دیده میشود. غم از دست دادن خاکاش ، زمیناش ، غم از دست دادن باروری و حاصلخیزی خاکی که او بود. هیچ بارانی شورهزار را بارور نمیکند...
- ۹۵/۰۹/۲۴