زبان تهی ، اندیشه تهی
پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ
به زبانی که این روزها صحبت میکنیم فکر میکنم («با» زبانی که اینروزها به آن صحبت میکنیم «به» زبانی که این روزها صحبت میکنیم فکر میکنم!). زبان خود یک «چیز»ی است. این «چیز» سنگ بنای خود اندیشه و فکر و حتی توضیح خودش است. بنابراین اندیشهها از قالب کلمات فراتر نمیروند (و یا خیلی خیلی سخت میروند). اینگونه هر «کلمه» نماینده فکری میشود و تاریخ طولانیای را با خودش حمل میکند. معنای هر کلمه را نه فقط در معنای ظاهری(لغت نامهای) آن بل در چارچوبی که استفاده میشود ، استفاده میشده و آوایی که دارد میتوان جست. به همینگونه هستند جملات و قواعد زبانی.
و زبانی که ما بهآن صحبت میکنیم روزبهروز نحیفتر و لاغرتر میشود. هر روز کلماتمان سادهتر میشود و سادهتر حرف می زنیم. نمیدانم این گرایش همهجایی به سادهنویسی و سادهگویی از کجا آمده. کلمات پررنگ زبان به توضیحی پیش پا افتاده برای پدیدههای علمی تبدیل شده اند. «جدول حقیقت» و «پروتکل اعتمادسازی دیجیتال» و این جور مسایل. حقیقتا خوب است که خیلی ازینها را ترجمه نکرده ایم و همان انگلیسی استفاده میکنیم. بدینسان اندیشه ما نیز به یک اندیشهی ساده برای حل این مسالههای فنی و منطقی تبدیل شده و «کلمات»ی دیگر را برنمیتابد.
و این را به صورتی دیگر از دریچه «ترجمه» و یادگرفتن زبانهای دیگر میتوان دید. اگر ابزارهای ترجمه دیجیتال آنقدر مناسب شوند که نیازی به یادگیری زبانی دیگر نباشد ، چه میشود؟ میتوان گفت فکر محدود میشود و میمیرد. هر زبان فکری است متمایز از بقیه که خودش را در معانی کلماتش ، کتابهایش و آوایش و زندگی مردمش نشان میدهد. یادگیری این زبان زیستن با آنهاست ، هیچ چیز جای صحبت کردن با یک بومی به زبان خودش را نمیگیرد: آن وقت چنان احساس نزدیکیای بین شما پیدا میشود که انگار چندین سال هم را میشناخته اید.
خلاصه اینکه زبان یاد بگیریم ، زبان خودمان که به آن فکر میکنیم و دیگرها را. کسی که از انتخاب کلمه و جملهی مناسب ناتوان است به آن بخش از فکرش دسترسی ندارد.
- ۹۵/۰۹/۱۱