نو
حالا سال نو آمده و هوای خوب و بهار و این ها.دو هفته ای هست خونه ام. همش خواهرزاده ها رو میبینم و بقیه خانواده و همینطوری میگذرد. یه ذره هم کتاب می خوانم کنارش. هیچ چیز ناراحت کننده ای نیست. ذهنم مشغول ایده هایی که داریم و کارهایی که میخواهم در آینده بکنم. همیشه ذهن آدم مشغول این چیزهاست : آینده، کار، موفقیت. کتاب آناکارنینا رو دیروز گرفتم دستم و یک ضرب دارم می خونم از بس خوب هست. توصیفاتش، آدمهاش و حرف هاشون. یه کم در توییتر میچرخم. هیچ خبری نیست. باور کنید هیچ خبری نیست. همهی غرها و خوشحالیها و سفرها و توییتها و خبرها به سرعت فراموش میشند. هر هیاهویی از دل یک بیخبری بزرگتر ساخته شده. آنهایی که قلم به دستند متوجه نیستند، اسرار را نمیدانند، میفهمی ارباب؟
با اینحال چیزی هست که آزادم نمیگذارد. رها نیستم، حوصله ندارم. حس میکنم ضعیف شده ام. پارسال سالی بود که ضعیف شدم، هرچند قدرت حقیقیای هم نداشتم قبل اش. به دلم که برمیگردم چیزی را نمیخواهد. خیلی به زندگی اعتقادی ندارد و سعی میکند خودش را کنار بکشد تا زندگی مثل آب از کنارش رد شود. تصمیمها را کنار میگذارم، پیامها را نگاه نمیکنم، فکر نمیکنم به چیزهایی که هست و باید برایشان تصمیم گرفت. کتابها چه سرگرمی خوبی برای رها شدن از جریان روزمره هستند. نمیخواهم آدمها را رها کنم. با این حال باید با احساسات متغیر و سودایی کنار بیایم و این بسیار دشوار است.
چیزی که بیش از همه به چشم میآید این است که چیزی برای ناراحتی وجود ندارد و این اصلا خوب نیست. یکجور بیاعتنایی زندگی است به ما ... مایی که با عقل هایمان زندگی میکنیم، یاد گرفته ایم از رنج ها دوری کنیم و با این حال طعم شادی را هم نمی شناسیم. فاجعهی ذهنی الان من این است که میدانم دارم به این شکل در می آیم. به شکل آدمهایی جدی، حرفهای که قدردانی می شوند و دربارهی موضوعات اظهارنظر میکنند. با این حال از روح خویش برنخاسته اند : حرفهی آنها تبدیل روحشان به کار نیست. حرف آنها همانی است که باید باشد و نه بیشتر، و نه حتی کمتر (و این بخشی است که به چشم بیشتر آدمها میآید). و برای همین دارم از موقعیت فعلیام میگریزم. اما گریز فقط این مرحله را به تعویق میاندازد... این موضوعی بسیار دشوار است.
با این حال امید بسیار زیادی در نوع انسانی هست. بسیاری آن واقعا تعجبآور است. آدمها حتی در پرت ترین مرحله های زیستن نیز امید بالاترین چیزها را در دل میپرورانند و عجیبتر آنکه هیچ بعید نیست که مقصودشان حاصل شود. من نیز امید دارم به همین ترتیب،
و باید صبر داشت و بسیار بود و آزمود. امسال مثل پارسال و مثل سال آینده است و تفاوتی ندارد، سال «بودن» است. چگونگی این بودن ما را رقم میزند. باور کنید، خیلی چیزها دست ما نیست و باید آنها را پذیرفت. با این حال خیلی چیزها نیز بسته به ماست. هیچ راهنمای مشخص و علمی برای انسان بودن وجود ندارد و این در دنیای مترشده ما خیلی خوشحال کننده است. به راستی که نه گذشته حقیقتی دارد و نه آینده ...
- ۹۷/۰۱/۰۹