پارسیخوانی
خاطرات شازده حمام دکتر پاپلی را میخوانم. البته این کتاب عالی است و در بعدا به طور مفصل دربارهاش مینویسم. جایی اش میگوید کوچک که بودم(حدود سال 1338 ) میرفتیم در کوههای فارس پیش عشایر قشقایی برای فروش مس.(البته آنقدر بین تعریف کردنش نکته میگوید که حیفم میآید بدون گفتن آنها رد شوم) بعد میگوید میدیدم خیلی از آنها سواد نداشتند ولی شاهنامه را از بر میخواندند. و جالبتر اینکه خیلی حتی فارسی بلد نبودند و شاهنامه از بر می خواندند. میگوید ما سواد داریم و شاهنامه بزرگی در خانه، ولی آن را نمیخوانیم. او سواد ندارد و شاهنامه از بر است. خیلی حرفها میزند دربارهی عشایر. ولی اینجایش خیلی تاسف خوردم. به حال خودم و خودمان که ارتباطمان با زبان پارسی از میان رفته است. نهایتا محسن نامجویی بیاید شعر حافظ بخواند و گوش دهیم. ارتباطمان شده از این ها که بد نیست ولی کافی نیست. شاهنامه که فقط در حد کتاب درسی، آن را هم با نفرت میخوانیم بس که معلمهای ادبیات خوبند (البته از حق نگذریم معلمهای من خوب بودند خیلی). خلاصه این نوشته تلنگری باشد به خودم و همه آنها که میگویند وقتش نیست ، حوصلهاش نیست. همین محمدرضا شعبانعلی میگفت بحث، بحث وقت نیست. بحثی اگر هست بحث تلخ اولویت هاست. اولویت هایمان را درست کنیم.