کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

تا کدام اندیشه برون تراود و چه مایه ای داشته باشد.

آخرین مطالب

۲۴ مطلب با موضوع «کتاب ها» ثبت شده است

چیزی هست در مالکیت یک کتاب

دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۲:۳۶ ب.ظ

خودم تا چند وقت پیش عقیده ای به خرید کتاب نداشتم و بیشتر از کتابخونه یا دوستام کتاب می گرفتم. ولی خب چیزی که فهمیدم اینه که لذتی که توی خرید یک کتاب خوب و داشتنش هست توی خوندنش هم حتی نیست. حالا هی بگیم کتاب گرونه و اینا ولی خب تا حدی میشه صرفه جویی کرد و خرج کتاب کرد.  حسیه که پیشنهاد می کنم خودتون تجربه کنید :) البته هیچ وقت کتاب آشغال (که زیاد هم هست) نخرید تا پشیمون نشید.

از کتاب هایی که من تو این مدت گرفتم :«سومین پلیس» از فلن اوبراین ، «بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم» از دیوید سداریس(و ترجمه ی پیمان خاکسار. به شدت توصیه میشه این کتاب!) و اتحادیه ی ابلهان از جان کندی تول.

شماره ی جدید مجله داستان هم منتشر شده(11). کلا مجله ی خوبی به نظر میاد. اگه بتونه کارش رو ادامه بده(ما که همشهری داستان رو دیگه رها کردیم. هم قیمتش خیلی بالاست هم این که کلا یه جوریه. البته هنوز ارادت داریم بهش و با رفقا نوبتی می خریمش!!).

درباره ی سومین پلیس و بالاخره یه روزی ... یادداشت خواهم نوشت. سومین پلیس رو که باید یالکل یک بار دیگه بخونم.

  • محمدجواد

یک فنجان چای داغ در پاتوق کتابخوانان :)

پنجشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۴۹ ب.ظ

سلام بر همه :) ما و چند تا از دوستان علاقه مند به کتاب قصد داریم یک سایت راه اندازی کنیم با موضوع کتاب و کمی هم هنر(شامل سینما ، موسیقی و حتی عکاسی!). دربارش خیلی حرف زدیم تا حالا و ایده های زیادی هم براش داریم.(مثلا یکی از نمونه هایی که قبلا دیدیم کتابخانه ما بود که سایت خیلی جالبی هم هست. یا اینجا) هدفمون هم اینه که یه جای ساکت و دنج باشه برای همه کسایی که به کتاب و داستان و سینما اینجور چیزها علاقه مندند.(که بشه توش یک فنجون چای خورد و لذت برد!). فعلا آدرس سایت اینه. (bookie.ir). البته چیزی که الان روش هست آزمایشیه و قصد داریم مطالب و این چیز ها رو گسترش بدیم.فعلا ما حدود چهار پنج نفر هستیم که یک نفرمون کار های فنی سایت رو انجام میده و بقیه قراره تو بخش های دیگه فعالیت کنن.

این پست رو زدم تا اگه کسایی که میان اینجا علاقه مندند به ما همکاری کنند اعلام کنند(می تونند به m.monajem@gmail.com میل بزنن یا اینکه زیر همین پست نظر خصوصی یا عمومی بذارن.) زمینه های همکاری هم کم نیست. از طراحی وب و گرافیک و این جور چیز ها هست تا نوشتن درباره ی کتاب ها و فیلم ها و دوست داشتنی ها و ایده دادن درباره ی کار های مختلفی که میشه انجام داد(فکر کنم هرکسی این آخری رو حداقل بتونه انجام بده :)). حتی کسایی که صدای خوبی هم دارند به شدت لازمن چون قراره پادکست هم بزنیم.

خیلی خوشحال میشیم اگه شما هم به ما کمک کنید.با تشکر، گروه بوکی.

  • محمدجواد

اتحادیه‌ی ابلهان چند دقیقه پیش تمام شد. این کتاب عالیه. درست زده به هدف. داستان از اون جایی شروع میشه که ایگنیشس -یک پسر سی ساله ی عاشق قرون وسطا- برای ادای یک قرض می خواهد کار کند. دلیل این قرض هم جالب است : یک شب ایگنیشس با مادر غیرقابل تحملش به کافه می رود و در راه برگشت مادرش که مست بوده جلوی یک خانه را با پلیموث قدیمی خراب می کند. همین جا نویسنده دارد می گوید که گیر افتادی. راه فراری نیست. باید هزار و بیست دلار به آن صاحب‌خانه ی لعنتی بدهی و بیمه هم تو را کمکی نمی کند. یعنی ایگنیشس -یک پسر با تحصیلات عالی- می رود سر کار و کل شهر را به هم می ریزد. همین جاست که می فهمه واقعا کجا گیر کرده -توی اتحادیه ابلهان-.

شخصیت های کتاب کاملا به داستان کمک می کنند. هر چند ایگنیشس یک پسر چندش آور و فوق العاده چاق و مضحک است که به همه چیز گیر می دهد ولی آن قدر جالب است که نمی توانی دوستش نداشته باشی. به جایش نویسنده آن قدر شخصیت های دیگر را به مسخره گرفته است که از همه آن ها بدتان می آید، به جز یکی دوتاشان. اولین چیزی که با خواندن کتاب توی ذهنتان می آید چرخه ی پوچ و باطل زندگی اعضای اتحادیه است. یعنی همه توی همین چرخه گیر افتاده اند. یعنی همین پست قبلی من. اگر کسی تلویزیون و ماشین نو و اسپری مو دوست نداشته باشد احمق است و چنین کسی به شدت برای جامعه خطرناک است. مثلا شخصیت خانم لوی به این موضوع کمک می کند. کسی که کاری به جز اذیت کردن شوهرش و بازی کردن یک تخته ی ورزش ندارد. واقعا دلم به حالش سوخت :). این وسط ایگنیشس مسئول همه خراب کاری های شهر میشه و عذاب دادن مادرش. واقعا نمی تونم موقعیت های استثنایی کتاب رو این جا توصیف کنم. دیوانگی و آنارشیسم جالب ایگنیشس در برابر محیط پیرامونش. موقعیت های بیهوده و شلوغ که محاله دست از سرت بردارند.دویدن همه برای هیچ. و البته خاطرات روزانه ایگنیشس و نامه هایش به میرنا مینکوف که یکی از بهترین جاهای کتاب است. آخر کتاب هم جالب تمام شد و کاملا راضی بودم.

این کتاب من رو یاد خداحافظ گری کوپر انداخت. فقط گری کوپر خیلی آروم تر بود (پشت زمینه ی داستان، عاشقانه بود). لنی هم حرف های جالبی می زد توی اون کتاب. و هم چنین رادیو چهرازی با اون مسخره بازی های خوبش :). در کل این کتاب به شدت پیشنهاد میشه ، اگه پیش زمینه اش رو داشته باشید. چون ممکنه کلا مسیر داستان رو نفهمید. من تقریبا تا پنجاه صفحه ی اول گنگ بودم.

چند تا کتاب دیگه و حتی چندتا فیلم  هم هستند که باید دربارشون بنویسم.

  • محمدجواد

روان درمانی

جمعه, ۸ آذر ۱۳۹۲، ۰۳:۲۵ ب.ظ

« تو میتونی استراحت کنی عزیزم. می تونی تو دفترچه ات چیزمیز بنویسی»

« اون ها سعی می کنند تبدیلم کنن به احمقی که عاشق تلویزیونه و ماشین نو و غذای یخ زده. نمی فهمی؟ روان پزشکی از کمونیسم هم بدتره. اجازه نمی دم کسی مرا مغزشویی کند. من تبدیل به یک آدم ماشینی نخواهم شد!»

« ولی ایگنیشس ،اونا به خیلی از آدمای مشکل دار کمک می کنن.»

ایگنیشس داد زد «فکر می کنی من مشکل دارم؟ تنها مشکلی که آدمای اونجا دارن اینه که ماشین نو و اسپری مو دوست ندارند. برای همین توی دیوانه خانه حبس شده‌اند. اون‌ها بقیه‌ی اعضای جامعه رو وحشت زده می کنن. تمام تیمارستان های آمریکا پرند از موجودات بیچاره ای که نمی تونن تلویزیون و لانولین و سلافون و پلاستیک و مشتقات‌شون رو تحمل کنند.»

اتحادیه ی ابلهان / صفحه 369

  • محمدجواد

چاق با کلاه سبز

سه شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۰۶ ب.ظ

«وقتی نابغه ای حقیقی در دنیا پیدا می شود می توانید او را از این نشانه بشناسید : تمام  ابلهان علیهش متحد می شوند.» جاناتان سویفت
«جنبه ی ویژه ی دیگری که البته در تمام موارد مصداق ندارد این است که جایگاه پرونده هایم در اجاره ی انواع و اقسام جانوران موذی است. البته باور دارم که طاعون خیارکی تقدیری است قرون وسطایی و معتبر ولی آن طاعون کجا و طاعون مضحکی که آدمی در این قرون وحشتناک می گیرد کجا.‌» (قسمتی از خاطرات ایگنیشس)

کتاب اتحادیه‌ی ابلهان نوشته ی جان کندی تول یکی از بهترین رمان های کمدی قرن بیستمه. من این کتاب رو بعد تعریف زیادی که مترجمش توی مجله داستان ازش کرده بود خریدم. شخص اول کتاب -ایگنیشس- یک پسر چاق و غیرعادی است که همیشه یک کلاه سبز بزرگ بر سرش می گذارد و  با همه چیز جنگ دارد. با تکنولوژی و چیز های جدید. من خودم فعلا کامل نخوندمش و زیاد حرف نمی زنم دربارش. این یه قسمتی از مقدمه مترجم درباره ی شخصیت ایگنیشس و این کتابه :

«ایگنیشس متخصص قرون وسطاست که تمام دنیا را از دریچه ی کتاب تسلای فلسفه بوئتیوس -فیلسوف قرون وسطایی- می بیند. تمام زندگی اش فلسفه بافی است و انزجار از جامعه ی آمریکا. از فرهنگ مصرف گرایی ،هالیوود ،دموکراسی و هرچیز آمریکایی دیگر بیزار است. هیچ کتابی مثل اتحادیه ابلهان جامعه ی مادی و پر از بی عدالتی و دورویی آمریکا را به این قدرت به تصویر نکشیده. ایگنیشس ناظر غیر منفعلی است برتمام حماقت ها و بی شعوری های محیط پیرامونش. آمریکای او همان است که نویسنده ی کتاب هم ماندن در آن را نپذیرفت و مرگ خودخواسته را انتخاب کرد.»
اتحادیه ی ابلهان / جان کندی تول / ترجمه ی پیمان خاکسار

  • محمدجواد

نقل قول هایی از زوربا

سه شنبه, ۲ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۴ ب.ظ

-آدم سر نداشته باشد مهم نیست، کافی است کلاه داشته باشد...

-و همین است که قلم به دست میرزابنویس ها افتاده است. آن هایی که در جریان اسرارند وقت نوشتن ندارند و آن هایی که وقتش را دارند در جریان اسرار نیستند. متوجهی؟

-خربازی است دیگر، ننگ است! آدم شلوار به پا می کند، یقه و کراوات می زند، کلاه بر سر می گذارد، ولی باز هم قاطر است ،گرگ است، روباه است،خوک است...

-خلاص از شر وطن، از شر کشیشان، از شر پول. کم کم شروع کردم به اینکه همه چیز را از غربال بگذرانم، و هرچه بیشتر پیش رفتم بیشتر از غربال گذراندم تا به این وسیله خودم را سبک کردم.چه طوری به تو بگویم؟ خودم را خلاص کردم و آدم شدم.

-به قراری که شنیده ام هفتادو هفت جور دیوانگی هست.این یکی هفتادو هشتمی است.

-علت این که دنیا در حال حاضر به چنین وضع اسفناکی افتاده است این است که همه کارشان را نیمه کاره انجام می دهند، افکارشان را نیمه کاره بیان می کنند و گناهکار یا پرهیزگار بودنشان هم نیمه کاره است.ای بابا! تا آخر برو و محکم بکوب، و نترس، موفق خواهی شد. خداوند از نیمه شیطان بسیار بیشتر از شیطان تمام عیار نفرت دارد.

-----

کتاب یک کتاب دیالوگ محور است و نوشته های بالا هم همه دیالوگ های زوربا-نقش اصلی- هستند.من تقریبا با کتاب حال کردم! باز همه جای نوشتن داره.حالا بعدا.

زوربای یونانی/ نیکوس کازانتاکیس/ ترجمه محمد قاضی

  • محمدجواد

خداحافظ گاری کوپر

پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۲، ۰۶:۳۸ ب.ظ
"سپیده دودل بود و مرغ های دریایی که بر آسمان غمزده و شیری رنگ صبح حرکت می کردند و شیون های غمزده و احمقانه شان گوش را می آزرد از پنجره قایق دیده می شدند. اغلب خیال می کنند که مرغ های دریایی غم بزرگی در دل دارند و حال آن که این خیالی پوچ است. اشکالات روانی خود آدم است که این احساس را به وجود می آورد. آدم همه جا چیزهائی می بیند که وجود ندارد. این چیزها در درون خود آدم است. همه به یک درون گو مبدل می شویم که همه چیز را به زبان می آورد. مرغ های دریایی، آسمان، باد، همه چیز. صدای عرعر خری را می شنوید. خری است بسیار خوشبخت که فقط برای یک خر ممکن است. ولی آدم با خودش می گوید : ” خدایا چقدر غمناک است ؟ ” عرعر خرها دل را کباب می کند. ولی این است که خر واقعی خود ما هستیم." 
خداحافظ گاری کوپر-صفحه166
"لنی با جوانی که انگلیسی نمی دانست رفیق شده بود. به همین دلیل رابطه شان با هم بسیار خوب بود. اما سه ماه نگذشته بود که جوان شروع کرد مثل بلبل به انگلیسی حرف زدن و فاتحه رابطه شان خوانده شد. فورا دیوار زبان میانشان بالا رفته بود. دیوار زبان وقتی کشیده می شود که دو نفر به یک زبان حرف می زنند. آن وقت دیگر مطلقا نمی توانند حرف هم را بفهمند."
فعلا حال نوشتن دربارش نیست.همین نقل قول ها خوبن. اینجا  هم چیز های خوبی دربارش نوشته.
  • محمدجواد

سفرنامه مارک و پلو!

يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ

یکی از دستاورد های نمایشگاه کتاب، «مارک و پلو» بود که مجموعه ای از عکس ها و یادداشت های منصور ضابطیان - تهیه کننده و مجری رادیو هفت- به نقاط مختلف جهانه. خوندن این کتاب لذت بخشه و عکس های خوبی هم داره! با این کتاب به فرانسه ،اسپانیا، ایتالیا، لبنان ، هند، ارمنستان، کره جنوبی و آمریکا سفر می کنید و چیزهایی از زندگی مردم در کل دنیا را می توانید بفهمید.

جالب این که این چندوقت که سفرنامه بیشتر می خونیم نکاتی هست که خیلی ها بهش اشاره می کنن.مثلا توریست های ژاپنی. که توی «بیوتن» رضا امیرخانی : «ماشیکا و تاشیکا با یه دوربین یاشیکا...» و ضابطیان هم میگه :« توریست های ژاپنی احمق ترین توریست های دنیا هستند که همه جا یک دوربین در دست دارند و فقط عکس می اندازند!(نقل به مضمون)‌» و هم چنین چیزهایی مثلا از توریست های آمریکایی یا چیز های دیگه.  و هم چنین جریان زندگی توی کشور های مختلف.... نثر قشنگ و شوخ نویسنده هم باعث شده کتاب خیلی جذاب بشه و من تقریبا در دو نفس خوندمش ( هر نفس ، یک بازه زمانی  بسته است که کل آن اختصاص به کتاب خواندن دارد!)

از همه جالب تر برای من هند بود.هر چند می دونستم کشور فقیریه ولی واقعا نه در این حد! یا مثلا ارمنستان که تصور من ازش در حد «یک کشور مجاور دریای خزر» بود، شهر واشنگتن که کلا 500 هزار نفر جمعیت داره و خیلی جمع و جوره، کره جنوبی و مشکلاتش و خیلی چیزای دیگه.

این یادداشت  و این  دوتا نوشته ی خوب  درباره ی همین کتابند.حیف که کتاب دستم نیست(چند نفر هم تو صف انتظار برای قرض گرفتن کتابن!) و گرنه چند بخش قشنگ از کتاب رو عینا می نوشتم.

مارک و پلو / منصور ضابطیان / چاپ پنجم / نشر مثلث / 176 صفحه / ده هزار تومان

------

یکی دیگه از سفرنامه های مهم که امسال توی نمایشگاه عرضه شد «سفرنامه برادران امیدوار» بود که من فقط رسیدم ورقش بزنم! برادران امیدوار هم داستان جالبی دارند، یه سر به سایتشون هم می تونید بزنید.

  • محمدجواد

در پایتخت فراموشی

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۲۱ ب.ظ

اولین کتابی که در سال جدید خواندم ، «سفر به  پایتخت فراموشی» از محمد حسین جعفریانه که شرح سفرش به افغانستان است. محمدحسین جعفریان که یه جورایی متخصص افغانستانه، کلی از عمرش رو تو افغانستان بوده ، سریال «حماسه ناتمام» رو درباره ی زندگی احمدشاه مسعود -شیر دره پنجشیر- ساخته و ...کلی سابقه توی افغانستان. این سفرنامه اما درباره ی سفر مشترکش با بهروز افخمی- فیلمساز و نماینده ی آن موقع مجلس- در سال 81 به افغانستان برای شرکت در اولین سالگرد شهادت احمد شاه مسعود نوشته شده.

قلم جعفریان خیلی شیرینه و من اولین بار  با یادداشت های کوتاهی که در همشهری جوان می نوشت متوجه این شدم.

  • محمدجواد

از اروپا تا آمریکا با گذری از افغانستان

شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۱، ۱۰:۲۷ ب.ظ

دو کتاب جدیدی که جدیدا خوندم «هاروارد مک دونالد» از سید مجید حسینی و « سفر با حاج سیاح» از احسان نوروزی است. اولی سفرنامه آمریکا و دومی سفرنامه اروپاست.به این دوتا «جانستان کابلستان» رضا امیرخانی را هم  اضافه کنید که درباره ی سفر کوتاهش به افغانستان است. هدفم بیشتر مقایسه دوتای اولی است و گریزی هم بر جانستان خواهم زد.

آشنایی من با هاروارد مک دونالد از طریق یکی از رفقا بود و کتابی که آورده بود مدرسه.در همان اول عکس های کتاب جذبم کرد تا بخوانمش. این کتاب 43 فریم و در واقع 43 نوشته ی وبلاگی از سفر نویسنده به آمریکاست ،همراه با عکس هایی که در آخر هر فریم کار شده و نویسنده آن ها را گرفته است. حجمش هم حدود 250 صفحه است ولی نوشته هایش زیاد نیست و سریع خوانده می شود. «سفر با حاج سیاح» از احسان نوروزی نوشته هایی از سفری دو ماهه به 10 شهر مهم اروپاست.سعی کرده تا جای ممکن سفرش به سفر حاج سیاح-اولین جهانگرد مدرن ایران- نردیک باشد.کتاب عکسی ندارد و حجمش هم حدود 160 صفحه است با شمارگان اندک هزار و صد نسخه.

«جانستان کابلستان» هم که شرح سفر پنج روزه ی رضا امیرخانی به افغانستان است در دویست و نود صفحه.

تا همین جا هم می توان مقایسه هایی از وضعیت کلی کتاب ها داشت.اما درون کتاب ها چیست. اول هاروارد مک دونالد را خواندم.در فریم های وسطی دیگر خسته شدم.نویسنده حرف جدیدی نزده بود و همان چیزهایی بود که می دانستم.از طرفی بسیاری از عکس های کتاب هم چیزخاصی دربر نداشت و عکس های کلاسیکی بود که می شود در همه جا آن ها را پیدا کرد.البته در این میان چند فریم درخشان هم بود:مثلا فریم  کانادا یا فریم کوشا و نیما و فریم فروشگاه کاسکو.در مقابل «سفر با حاج سیاح» است که نثر جذاب کتاب تا آخر کتاب تو را همراهی می کند.چیز های غیرضروری زیاد ذکر شده - که البته بعضی مواقع گریزی از آن نیست - ولی نکته های نابی در کتاب هست که ارزش آن را مضاعف می کند و این نکته ها حاصل اطلاعات زیاد و تیزبینی نویسنده است.فصل بندی کتاب همان فصل بندی متداول مبتنی بر شهر هاست(هر فصل به نام یک شهر).نویسنده مدت نسبتا زیادی در سفر بوده و در این مدت تجربیات خوبی به دست آورده است ، هرچند باز هم کمی خام بودن و نپختگی در کتاب هست. نوشتن کتاب دیگر،جانستان، فقط بر اساس پنج روز سفر نوشته شده و برای همین گاهی کم عمق بودن اثر به چشم می آید.هر چند  اگر نویسنده ی دیگری جز امیرخانی قرار بود چنین چیزی بنویسد، بهتر از کار در نمی آمد.

اما نکاتی دیگر.طرح جلد «سفر با حاج سیاح» به نظر من خیلی بهتر و خلاقانه تر از دو کتاب دیگر است.از نظر ویرایشی هم سه کتاب تقریبا بی غلط هستند.نثر سفر با حاج سیاح نثر خودمانی و خوبی است که همه ی وقایع را پیش پایت می گذارد ،جانستان هم که همان نثر خاص امیرخانی است.و از این نظر هاروارد مک دونالد نثر رسمی تری دارد. اما چیزکی هم درباره ی اسم کتاب ها.مثل همیشه امیرخانی وسط خال زده است و یک اسم درخشان روی کتاب گذاشته است : «جانستان کابلستان».«هاروارد مک دونالد» ترکیبی از هاروارد-دانشگاه معروف آمریکا- و مک دونالد به عنوان نماد زندگی آمریکایی است که خود نویسنده هم به آن اشاره می کند.در کل ترکیب زیاد خوبی نیست ولی توی ذوق هم نمی زند.«سفر با حاج سیاح» هم اسمی مناسب ولی چندان دربردارنده ی محتوای اثر نیست و فقط به همراهی حاج سیاح در طول مسیر اشاره می کند.

دیگر سرتان را درد نیاورم! پیشنهاد جمع و جور من از این سه کتاب خواندن 4-5 فصل از «سفر با حاج سیاح» است، اگر کار های امیرخانی را دنبال می کنید هم که قطعا جانستان را خوانده اید.

  • محمدجواد