کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

تا کدام اندیشه برون تراود و چه مایه ای داشته باشد.

آخرین مطالب

آخرین خنکی اردیبهشت

دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۷ ب.ظ

آخرین روزهای اردیبهشت خانه بودم که خنک است و مثل تهران گرم نیست. آخرین خنکی های اردیبهشت بود و نسیم هایی که اندکی سرما همراه خود می آوردند در شب و نوید روزهای گرم آینده را می‌ دهند. حریزان آمده و بادی که گندم ها را می رساند و گرمی بر طبیعت غالب می شود. این نشانه ی تغییر است در بهاری که چیز ثابتی ندارد و عمرش یک روزه.

این روزها برای من روزهای تغییر است. ولی تغییر چه چیز دقیق نمی دانم. وقتی آدم تمرکزش کم می‌شود و مدام فکر می‌کند و راه‌های جدید پیش پایش باز می شوند ، یعنی گذری در راه است و در حال انجام. این گذر را از فکرهای کوتاه و بلند و سرد و گرمی می توان دید که در ذهن آدم شکوفه می زنند و پژمرده می شوند. الان که فکر می‌کنم انبوهی از گزینه ها را می‌بینم که در جلویمان هستند و نمی‌دانیم با آن‌ها چه کنیم. گاهی فکر میکنم این زیادی گزینه‌ها و فکرکردن های زیاد ما باعث می‌شود چیزهای اصلی یادمان برود و آن‌قدر ریزبینی می کنیم که درشت ها را نمی‌بینیم.

برای همین شب‌ها و روزها می‌آیند بی آنکه به ظاهر کار خاصی انجام شود. زیاد هم دانشگاه نرفته ام. ارتباط هایی دارم با افرادی که می شناختم شان و الان بیشتر صحبت می‌کنیم و از دل این صحبت‌ها می بینم که چیزهایی در می‌آید. در این سال‌ها جان‌مایه‌ی گفت‌وگو را بیشتر درک کرده‌ام. گفت‌وگوی درست انسان را غنی می‌سازد و راه‌های جدیدی باز می‌کند. به این‌گونه از گفت‌وگو بهره‌ی مادی و معنوی زیاد می‌شود برد.

ولی در باطن کارهای زیادی است که انجام می‌شود. مشغولیت‌های دائمی هست برای چه بودن و آینده و دیدن چیزهای اطراف. پی‌بردن به اخلاق و درونیات و دست‌کاری آن‌ها بعضا. سفرهایی که برای من چندین روز مایه‌ی فکرهای تازه و شگفتی می‌شود. در فضای آرام می‌توان تصمیم های مهم و درست گرفت و اطمینان داشت. تا که چه شود.

کتاب تازه تمام نکرده ام. تمام کنم می‌نویسم درباره شان. سفری به ترکمن‌صحرا رفتم که خوب است بنویسم درباره‌اش که خیلی جای جالبی است.

پ.ن : سال‌هاست که نظری ثبت نشده است برای مطالب :))

  • محمدجواد

نظرات (۲)

این‌که نظر نمی‌گذارم، به این معنی نیست که نمی‌خوانم. البته پس از مدت‌ها فیدِر بودن، به این نتیجه رسیده‌ام که حرفه‌ای تر این است که نظر بدم. بنابر این تصمیم‌م من‌بعد این است که هر مطلبی که می‌خوانم، در هر بلاگی، نظر بدهم. نوشته‌های تو که جای خود دارد.
من هم کمابیش دست‌خوش این روز‌های تغییر بوده‌ام. روزهایی‌ست جذاب و خسته‌کننده و مالامال از سردرگمی و احیانا اگر دیگران بدانند که در ذهن‌ت چه می‌گذرد، ممکن است اذیت هم بشوی.
این روزها می‌گذرند و خاطره‌ی لذت‌هاش می‌ماند.
لذت ببر!
مخصوصن از تنهایی‌های کویر.
راستی، یادم رفت بگویم: مهاجرت کردم از بیان، به خودم! این‌طوری ماندگارتر باشم شاید :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی