کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

کران

دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

تا کدام اندیشه برون تراود و چه مایه ای داشته باشد.

آخرین مطالب

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

اتحادیه‌ی ابلهان چند دقیقه پیش تمام شد. این کتاب عالیه. درست زده به هدف. داستان از اون جایی شروع میشه که ایگنیشس -یک پسر سی ساله ی عاشق قرون وسطا- برای ادای یک قرض می خواهد کار کند. دلیل این قرض هم جالب است : یک شب ایگنیشس با مادر غیرقابل تحملش به کافه می رود و در راه برگشت مادرش که مست بوده جلوی یک خانه را با پلیموث قدیمی خراب می کند. همین جا نویسنده دارد می گوید که گیر افتادی. راه فراری نیست. باید هزار و بیست دلار به آن صاحب‌خانه ی لعنتی بدهی و بیمه هم تو را کمکی نمی کند. یعنی ایگنیشس -یک پسر با تحصیلات عالی- می رود سر کار و کل شهر را به هم می ریزد. همین جاست که می فهمه واقعا کجا گیر کرده -توی اتحادیه ابلهان-.

شخصیت های کتاب کاملا به داستان کمک می کنند. هر چند ایگنیشس یک پسر چندش آور و فوق العاده چاق و مضحک است که به همه چیز گیر می دهد ولی آن قدر جالب است که نمی توانی دوستش نداشته باشی. به جایش نویسنده آن قدر شخصیت های دیگر را به مسخره گرفته است که از همه آن ها بدتان می آید، به جز یکی دوتاشان. اولین چیزی که با خواندن کتاب توی ذهنتان می آید چرخه ی پوچ و باطل زندگی اعضای اتحادیه است. یعنی همه توی همین چرخه گیر افتاده اند. یعنی همین پست قبلی من. اگر کسی تلویزیون و ماشین نو و اسپری مو دوست نداشته باشد احمق است و چنین کسی به شدت برای جامعه خطرناک است. مثلا شخصیت خانم لوی به این موضوع کمک می کند. کسی که کاری به جز اذیت کردن شوهرش و بازی کردن یک تخته ی ورزش ندارد. واقعا دلم به حالش سوخت :). این وسط ایگنیشس مسئول همه خراب کاری های شهر میشه و عذاب دادن مادرش. واقعا نمی تونم موقعیت های استثنایی کتاب رو این جا توصیف کنم. دیوانگی و آنارشیسم جالب ایگنیشس در برابر محیط پیرامونش. موقعیت های بیهوده و شلوغ که محاله دست از سرت بردارند.دویدن همه برای هیچ. و البته خاطرات روزانه ایگنیشس و نامه هایش به میرنا مینکوف که یکی از بهترین جاهای کتاب است. آخر کتاب هم جالب تمام شد و کاملا راضی بودم.

این کتاب من رو یاد خداحافظ گری کوپر انداخت. فقط گری کوپر خیلی آروم تر بود (پشت زمینه ی داستان، عاشقانه بود). لنی هم حرف های جالبی می زد توی اون کتاب. و هم چنین رادیو چهرازی با اون مسخره بازی های خوبش :). در کل این کتاب به شدت پیشنهاد میشه ، اگه پیش زمینه اش رو داشته باشید. چون ممکنه کلا مسیر داستان رو نفهمید. من تقریبا تا پنجاه صفحه ی اول گنگ بودم.

چند تا کتاب دیگه و حتی چندتا فیلم  هم هستند که باید دربارشون بنویسم.

  • محمدجواد

روان درمانی

جمعه, ۸ آذر ۱۳۹۲، ۰۳:۲۵ ب.ظ

« تو میتونی استراحت کنی عزیزم. می تونی تو دفترچه ات چیزمیز بنویسی»

« اون ها سعی می کنند تبدیلم کنن به احمقی که عاشق تلویزیونه و ماشین نو و غذای یخ زده. نمی فهمی؟ روان پزشکی از کمونیسم هم بدتره. اجازه نمی دم کسی مرا مغزشویی کند. من تبدیل به یک آدم ماشینی نخواهم شد!»

« ولی ایگنیشس ،اونا به خیلی از آدمای مشکل دار کمک می کنن.»

ایگنیشس داد زد «فکر می کنی من مشکل دارم؟ تنها مشکلی که آدمای اونجا دارن اینه که ماشین نو و اسپری مو دوست ندارند. برای همین توی دیوانه خانه حبس شده‌اند. اون‌ها بقیه‌ی اعضای جامعه رو وحشت زده می کنن. تمام تیمارستان های آمریکا پرند از موجودات بیچاره ای که نمی تونن تلویزیون و لانولین و سلافون و پلاستیک و مشتقات‌شون رو تحمل کنند.»

اتحادیه ی ابلهان / صفحه 369

  • محمدجواد

اینستاگرام

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۲۱ ب.ظ

این اینستاگرام هم بد نیست. جدیدا سر می زنم بهش همیشه. این هم لینک یوزرمه :)

اتحادیه ابلهان رو خریدم. ولی هنوز نخوندم. باید چیز جالبی باشه. تو مجله داستان کلی تعریف کرده بود ازش. این مجله داستان روهم از دست ندید. (همشهری داستان نه ها. داستان خالی! ). لیدی ال هم داره تموم میشه ولی اصلا به پای گری کوپر نمی رسه.

  • محمدجواد

چهار هزار و سیصد و بیست و یک

جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۴۹ ق.ظ

می خواستم درباره ی «وداع با اسلحه» و جنگ و این جور چیز ها بنویسم ولی نشد دیگه. حسش نیامد. به جاش دیشب این برنامه ی «چهار سه دو یک» را دیدم که مرحله نیمه نهایی اس هم بود. شبکه چهار بعضی موقع ها ایده های جالبی میزنه مثل همین مسابقه ی سینمایی. مسابقه ی جالبی و آیتم هاش هم بد نیست. داور هایش هم خوبند فقط مجری اش یک کم روی اعصابه :). از چند وقت پیش می داد این برنامه رو ولی من دقیق نمی دونستم کی پخش میشه. حالا رفتم جدول پخش شبکه چهار رو درآوردم و می تونید ببینید که مثلا امشب ساعت ده و نیم پخش داره. البته تو این جدول چشمم به چیز های دیگری هم خورد که جالب بود مثل سینما چهار یا همین درس های سینما که الان داره پخش میشه. این شبکه نمایش هم هرچند فوق العاده فیلم های مزخرفی پخش می کنه ولی بعضی موقع ها خوبه(مثلا گیر می دهند به یک بازیگر کل فیلم هاش رو پخش می کنند.الان هم ویل اسمیت). کلا برید ببینید چه خبره دیگه !

این کتابخونه هم برای خودش سه هفته تعطیل کرده. اصلا هم نمیگه ما قراره چه کار کنیم! حالا خوب بود وداع با اسلحه(ارنست همینگوی) رو از یکی گرفتم خوندم. کتاب جالبیه. یک مجله هم جدیدا کشف کردم ، مجله «داستان».با همشهری داستان فرق داره. تا الان هم ده شماره ازش چاپ شده. خوندمش جالب بود ولی گزارش و مصاحبه و ... خیلی داشت.همشهری داستان جدید هم الان کنارمه. بد نیست فقط یک کم گرونه!

پ.ن :‌آلبوم حریق خزان علیرضا قربانی رو هم بگیرید گوش بدید! در ضمن الان فهمیدم این مسابقه سه چهار روز دیگه تموم میشه. شانس نداریم که!

  • محمدجواد

خداحافظ گاری کوپر

پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۲، ۰۶:۳۸ ب.ظ
"سپیده دودل بود و مرغ های دریایی که بر آسمان غمزده و شیری رنگ صبح حرکت می کردند و شیون های غمزده و احمقانه شان گوش را می آزرد از پنجره قایق دیده می شدند. اغلب خیال می کنند که مرغ های دریایی غم بزرگی در دل دارند و حال آن که این خیالی پوچ است. اشکالات روانی خود آدم است که این احساس را به وجود می آورد. آدم همه جا چیزهائی می بیند که وجود ندارد. این چیزها در درون خود آدم است. همه به یک درون گو مبدل می شویم که همه چیز را به زبان می آورد. مرغ های دریایی، آسمان، باد، همه چیز. صدای عرعر خری را می شنوید. خری است بسیار خوشبخت که فقط برای یک خر ممکن است. ولی آدم با خودش می گوید : ” خدایا چقدر غمناک است ؟ ” عرعر خرها دل را کباب می کند. ولی این است که خر واقعی خود ما هستیم." 
خداحافظ گاری کوپر-صفحه166
"لنی با جوانی که انگلیسی نمی دانست رفیق شده بود. به همین دلیل رابطه شان با هم بسیار خوب بود. اما سه ماه نگذشته بود که جوان شروع کرد مثل بلبل به انگلیسی حرف زدن و فاتحه رابطه شان خوانده شد. فورا دیوار زبان میانشان بالا رفته بود. دیوار زبان وقتی کشیده می شود که دو نفر به یک زبان حرف می زنند. آن وقت دیگر مطلقا نمی توانند حرف هم را بفهمند."
فعلا حال نوشتن دربارش نیست.همین نقل قول ها خوبن. اینجا  هم چیز های خوبی دربارش نوشته.
  • محمدجواد

سفرنامه مارک و پلو!

يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ

یکی از دستاورد های نمایشگاه کتاب، «مارک و پلو» بود که مجموعه ای از عکس ها و یادداشت های منصور ضابطیان - تهیه کننده و مجری رادیو هفت- به نقاط مختلف جهانه. خوندن این کتاب لذت بخشه و عکس های خوبی هم داره! با این کتاب به فرانسه ،اسپانیا، ایتالیا، لبنان ، هند، ارمنستان، کره جنوبی و آمریکا سفر می کنید و چیزهایی از زندگی مردم در کل دنیا را می توانید بفهمید.

جالب این که این چندوقت که سفرنامه بیشتر می خونیم نکاتی هست که خیلی ها بهش اشاره می کنن.مثلا توریست های ژاپنی. که توی «بیوتن» رضا امیرخانی : «ماشیکا و تاشیکا با یه دوربین یاشیکا...» و ضابطیان هم میگه :« توریست های ژاپنی احمق ترین توریست های دنیا هستند که همه جا یک دوربین در دست دارند و فقط عکس می اندازند!(نقل به مضمون)‌» و هم چنین چیزهایی مثلا از توریست های آمریکایی یا چیز های دیگه.  و هم چنین جریان زندگی توی کشور های مختلف.... نثر قشنگ و شوخ نویسنده هم باعث شده کتاب خیلی جذاب بشه و من تقریبا در دو نفس خوندمش ( هر نفس ، یک بازه زمانی  بسته است که کل آن اختصاص به کتاب خواندن دارد!)

از همه جالب تر برای من هند بود.هر چند می دونستم کشور فقیریه ولی واقعا نه در این حد! یا مثلا ارمنستان که تصور من ازش در حد «یک کشور مجاور دریای خزر» بود، شهر واشنگتن که کلا 500 هزار نفر جمعیت داره و خیلی جمع و جوره، کره جنوبی و مشکلاتش و خیلی چیزای دیگه.

این یادداشت  و این  دوتا نوشته ی خوب  درباره ی همین کتابند.حیف که کتاب دستم نیست(چند نفر هم تو صف انتظار برای قرض گرفتن کتابن!) و گرنه چند بخش قشنگ از کتاب رو عینا می نوشتم.

مارک و پلو / منصور ضابطیان / چاپ پنجم / نشر مثلث / 176 صفحه / ده هزار تومان

------

یکی دیگه از سفرنامه های مهم که امسال توی نمایشگاه عرضه شد «سفرنامه برادران امیدوار» بود که من فقط رسیدم ورقش بزنم! برادران امیدوار هم داستان جالبی دارند، یه سر به سایتشون هم می تونید بزنید.

  • محمدجواد

یک رمان بلند

يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۵:۵۵ ب.ظ

چند وقتیه مطلب ننوشتم.این بیشتربه خاطر اینه که تو این مدت مشغول خواندن «جنگ و صلح» تولستوی بودم.(با ترجمه سروش حبیبی) رمانی است بزرگ و پر از شخصیت که ذهنت را به شدت درگیر می کند.البته هنوز هم تمام نشده.وقتی تمام شد شاید یک یادداشت خیلی خوب دربارش بنویسم.از این که از کجا شروع شد و به کجا رسید و ...تولستوی تو این کتاب خیلی حرف های مهمی میزنه.البته مقدمه ای که مترجم اول کتاب نوشته هم خیلی خوبه و تکلیف خیلی چیز هارو معلوم می کنه.

اولین کتابی که تو سال جدید خوندم «سفر به پایتخت فراموشی» از محمدحسین جعفریان بود که سفرنامه ای به افغانستانه.این هم کتاب خوب و شیرینی بود. رویداد های مهمی هم که داریم نمایشگاه کتاب تهرانه که ده  روز دیگه افتتاحیه اشه.

  • محمدجواد

در پایتخت فراموشی

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۲۱ ب.ظ

اولین کتابی که در سال جدید خواندم ، «سفر به  پایتخت فراموشی» از محمد حسین جعفریانه که شرح سفرش به افغانستان است. محمدحسین جعفریان که یه جورایی متخصص افغانستانه، کلی از عمرش رو تو افغانستان بوده ، سریال «حماسه ناتمام» رو درباره ی زندگی احمدشاه مسعود -شیر دره پنجشیر- ساخته و ...کلی سابقه توی افغانستان. این سفرنامه اما درباره ی سفر مشترکش با بهروز افخمی- فیلمساز و نماینده ی آن موقع مجلس- در سال 81 به افغانستان برای شرکت در اولین سالگرد شهادت احمد شاه مسعود نوشته شده.

قلم جعفریان خیلی شیرینه و من اولین بار  با یادداشت های کوتاهی که در همشهری جوان می نوشت متوجه این شدم.

  • محمدجواد

از اروپا تا آمریکا با گذری از افغانستان

شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۱، ۱۰:۲۷ ب.ظ

دو کتاب جدیدی که جدیدا خوندم «هاروارد مک دونالد» از سید مجید حسینی و « سفر با حاج سیاح» از احسان نوروزی است. اولی سفرنامه آمریکا و دومی سفرنامه اروپاست.به این دوتا «جانستان کابلستان» رضا امیرخانی را هم  اضافه کنید که درباره ی سفر کوتاهش به افغانستان است. هدفم بیشتر مقایسه دوتای اولی است و گریزی هم بر جانستان خواهم زد.

آشنایی من با هاروارد مک دونالد از طریق یکی از رفقا بود و کتابی که آورده بود مدرسه.در همان اول عکس های کتاب جذبم کرد تا بخوانمش. این کتاب 43 فریم و در واقع 43 نوشته ی وبلاگی از سفر نویسنده به آمریکاست ،همراه با عکس هایی که در آخر هر فریم کار شده و نویسنده آن ها را گرفته است. حجمش هم حدود 250 صفحه است ولی نوشته هایش زیاد نیست و سریع خوانده می شود. «سفر با حاج سیاح» از احسان نوروزی نوشته هایی از سفری دو ماهه به 10 شهر مهم اروپاست.سعی کرده تا جای ممکن سفرش به سفر حاج سیاح-اولین جهانگرد مدرن ایران- نردیک باشد.کتاب عکسی ندارد و حجمش هم حدود 160 صفحه است با شمارگان اندک هزار و صد نسخه.

«جانستان کابلستان» هم که شرح سفر پنج روزه ی رضا امیرخانی به افغانستان است در دویست و نود صفحه.

تا همین جا هم می توان مقایسه هایی از وضعیت کلی کتاب ها داشت.اما درون کتاب ها چیست. اول هاروارد مک دونالد را خواندم.در فریم های وسطی دیگر خسته شدم.نویسنده حرف جدیدی نزده بود و همان چیزهایی بود که می دانستم.از طرفی بسیاری از عکس های کتاب هم چیزخاصی دربر نداشت و عکس های کلاسیکی بود که می شود در همه جا آن ها را پیدا کرد.البته در این میان چند فریم درخشان هم بود:مثلا فریم  کانادا یا فریم کوشا و نیما و فریم فروشگاه کاسکو.در مقابل «سفر با حاج سیاح» است که نثر جذاب کتاب تا آخر کتاب تو را همراهی می کند.چیز های غیرضروری زیاد ذکر شده - که البته بعضی مواقع گریزی از آن نیست - ولی نکته های نابی در کتاب هست که ارزش آن را مضاعف می کند و این نکته ها حاصل اطلاعات زیاد و تیزبینی نویسنده است.فصل بندی کتاب همان فصل بندی متداول مبتنی بر شهر هاست(هر فصل به نام یک شهر).نویسنده مدت نسبتا زیادی در سفر بوده و در این مدت تجربیات خوبی به دست آورده است ، هرچند باز هم کمی خام بودن و نپختگی در کتاب هست. نوشتن کتاب دیگر،جانستان، فقط بر اساس پنج روز سفر نوشته شده و برای همین گاهی کم عمق بودن اثر به چشم می آید.هر چند  اگر نویسنده ی دیگری جز امیرخانی قرار بود چنین چیزی بنویسد، بهتر از کار در نمی آمد.

اما نکاتی دیگر.طرح جلد «سفر با حاج سیاح» به نظر من خیلی بهتر و خلاقانه تر از دو کتاب دیگر است.از نظر ویرایشی هم سه کتاب تقریبا بی غلط هستند.نثر سفر با حاج سیاح نثر خودمانی و خوبی است که همه ی وقایع را پیش پایت می گذارد ،جانستان هم که همان نثر خاص امیرخانی است.و از این نظر هاروارد مک دونالد نثر رسمی تری دارد. اما چیزکی هم درباره ی اسم کتاب ها.مثل همیشه امیرخانی وسط خال زده است و یک اسم درخشان روی کتاب گذاشته است : «جانستان کابلستان».«هاروارد مک دونالد» ترکیبی از هاروارد-دانشگاه معروف آمریکا- و مک دونالد به عنوان نماد زندگی آمریکایی است که خود نویسنده هم به آن اشاره می کند.در کل ترکیب زیاد خوبی نیست ولی توی ذوق هم نمی زند.«سفر با حاج سیاح» هم اسمی مناسب ولی چندان دربردارنده ی محتوای اثر نیست و فقط به همراهی حاج سیاح در طول مسیر اشاره می کند.

دیگر سرتان را درد نیاورم! پیشنهاد جمع و جور من از این سه کتاب خواندن 4-5 فصل از «سفر با حاج سیاح» است، اگر کار های امیرخانی را دنبال می کنید هم که قطعا جانستان را خوانده اید.

  • محمدجواد

بی بال پریدن

يكشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۱، ۱۱:۵۸ ق.ظ

 « اگر حرف از تارهای صوتی گلو برخیزد ٬تنها پرده ی گوش را به لرزه در می آورد.

اما اگر حرف از تار و پود د دل برخیزد٬پرده ی دل را هم می لرزاند.

شاید این حرف ها در قالب های قراردادی قرار نگیرند؛

و شاید این حرف ها در قلب های قراردادی قرار نگیرند؛

اما خدا کند این حرف ها دست کم در یکی از قلب های بی قرار جای بگیرد. زیرا:

در خانه اگر کس است، یک حرف بس است »            بی بال پریدن٬ص 10

 

بی بال پریدن یک کتاب کم حجم و ساده از قیصر امین پور است.با این حال حرف های آن -همان طور که خودش می گوید- از دل برآمده است و بر دل می نشیند. موضوع کتاب اجتماعی است٬ حرف هایی که دل را به درد می آورد.جمله ها ساده و کودکانه است ٬ ولی برخی حرف هایش را بزرگ ها هم نمی فهمند. یه ذره از آن را با هم بخوانیم‌ :

« آدم ها مثل کتاب  ها هستند

بعضی از آدم ها جلدزرکوب دارند.بعضی جلد سخت و ضخیم و بعضی نازک.بعضی سیمی و فنری هستند.بعضی اصلا جلد ندارند.

بعضی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی.

بعضی از آدم ها ترجمه شده اند.

بعضی از آدم ها تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدم ها فتوکپی یا رونوشت آدم های دیگرند.

بعضی آادم ها با حروف سیاه چاپ می شوند و بعضی از آدم ها حروف رنگی دارند.    »    ص 17

بی بال پریدن ٬قیصر امین پور٬ 62 صفحه ٬ نشر افق

  • محمدجواد